Loading...

ایران ، میثاق های بین المللی ، حساسیت های انقلاب

ایران ، میثاق های بین المللی ، حساسیت های انقلاب

ایران ، در حالی که در داخل همچنان درگیر یک سری مسائل حاد اقتصادی و سیاسی است ، در عرصه جهانی نیز در زمینه نحوه اجرای برخی میثاق های بین المللی و میزان پای بندی به این تعهدات با اتهاماتی روبروست و بعضا حملاتی .

ماهنامه جامعه سالم با دعوت از چند تن از کارشناسان مسائل سیاسی و حقوق بین الملل در یک میز گرد با طرح سئوالاتی ، نظرشان را درباره علل این رویاروئی ها و ریشه های آن جویا شده است . در این نشست آقایان دکتر هرمیداس باوند – دکتر جمشید ممتاز – دکتر حاتم قادری و دکتر عبدالعلی قوام شرکت داشتند .

جامعه سالم – ایران در ماه مه 1989 دعوایی بر علیه ایالات متحده آمریکا در دیوان بین المللی لاهه ارائه کرد و ضمن آن ایالات متحده را به نقض معاهده 1944 شیکاکو و معاهده 1971 مونترال متهم کرد و از دیوان خواست که با توجه به این معاهدات عملیات خصمانه این کشور را که منجر به انهدام هواپیمای ایرباس E-300B(پرواز 655) شده است محکوم نماید . ایران همچنین در 2 نوامبر 1992 دعوایی دیگر برعلیه ایالات متحده امریکا در همین دیوان اقامه کرد و ضمن آن ، ایالات متحده را به دلیل انهدام سکوهای نفتی ایران در 19 اکتبر 1987 و 18 آوریل 1988 ناقض بند یک از ماده 10 معاهده دوستی و تجارت ( که در 15 اوت 1955 با این کشور امضا کرده ) نموده است و از دیوان خواسته که ایالات متحده امریکا را به نقض این معاهده و سایر مقررات حقوق بین الملل محکوم کند . با توجه به آنکه میان ایران و ایالات متحده آمریکا از تاریخ 1979 ( گروگانگیری اعضای سفارت آمریکا در تهران ) رشته های دوستی و مودت پاره شده و ایران مکررا به این امر اشاره کرده است چگونه در 2 نوامبر 1992 به دوستی خود و آمریکا استناد کرده است ؟

دکتر قوام :

نکته ای را که به گفته آقای دکتر قادری در مورد ساختار ذهنی – روانی جامعه اضافه می کنم این است که این ساختار می تواند مانعی تلقی شود و ایجاد مشکلاتی بکند ، و منحصر به جامعه ما نیست ، آنطرف قضیه در آمریکا هم فضای روانی ای که در طول این 15 سال به وجود آمده محذور اتی را برای سیاستگذاران و تصمیم گیرندگان ایجاد کرده است . یعنی افکار عمومی می تواند عامل بازدارنده باشد . بخصوص تصویری که از ایران به مردم غرب بطور اعم و آمریکایی ها به طور اخص نشان داده شده ، زمان می برد تا بشود این تصویر را تغییر داد . وقتی از گفتگو صحبت می کنیم ، یک رابطه دوجانبه است پس فضای ذهنی – روانی طرف مقابل را هم باید در نظر گرفت .

*جامعه سالم – آیا کمک های ایران به کشورهای استقلال یافته اتحاد شوروی سابق یا بعضی از کشور های آفریقایی و آسیایی را می توان مداخله در امور داخلی آن ها به شمار آورد ؟

به طور کلی بعد از انقلاب از لحاظ گونه شناسی کشورهایی که ایران با آن ها رابطه برقرار کرده و به علت تحولات اساسی ساختاری که در اقتصاد ، سیاست ، فرهنگ و امنیت ، به وقوع پیوسته ، ایران را وادار می کند که نوع روابطی که قبل از انقلاب داشت با بعد از انقلاب تفاوت فاحشی داشته باشد . نظام بین المللی قبلی نظام دوقطبی بود . آنچه که تغییر کرد تحولاتی بود که عمدتا در ساختار سیاسی – فرهنگی ایران به وقوع پیوست و همین مساله ، جهت گیری متفاوت سیاست خارجی را ایجاد کرد . بعد از انقلاب ، ایران با کشورهای عمدتا ضعیف یا جهان سومی ارتباط برقرار کرد . حال آنکه قبل از انقلاب ، شاه وام های کلانی به کشورهای غربی می داد و به نحوی تمایل داشت که در بازار مشترک جای پایی پیدا کند . حتی بعضی ها معتقد هستند ، که ایران در نظر داشت به عضویت ناتو در بیاید یعنی احساس می کرد سنتو با آن نقشی که ایران پیدا کرده بود نمی توانست جوابگو باشد ، بطوریکه وزیر خارجه وقت شاه اعلام کرده بود که سنتو تابوت مرده ای بیش نیست . اینکه ایران بعد از انقلاب به عضویت نهضت عدم تعهد درمی آید دقیقا در راستای همین سیاست است . یعنی جنبش عدم تعهد هم توسعه روابط با این گروه کشورها را ترغیب می کند . بنابراین عدم تعهد هم دارای ویژگی هایی از جمله مبارزه با تبعیض نژادی و یا اشکال گوناگون استعمار است . این باعث شده که ایران به عنوان یک کشور مستقل بتواند جهت گیری سیاست خارجی خود را تغییر بدهد و من این را مداخله تلقی نمی کنم . اما اگر بخواهیم از لحاظ نقش بین المللی جمهوری اسلامی ایران یا انقلاب اسلامی برخورد بکنیم ، ایران هم به عنوان یک بازیگر سیاسی رسمی در روابط بین المللی است و هم به عنوان یک بازیگر غیر حکومتی ، یعنی هم جمهوری اسلامی ایران را داریم و هم انقلاب اسلامی را . اگر چه در خیلی از موارد این دو تفکیک ناپذیرند ولی کارکرد آن ها فرق می کند . در نقش اول به عنوان یک بازیگر رسمی حکومتی ، پرچم داریم ، قلمرو مشخص داریم ، میثاق های بین المللی را مرعی می داریم ، و قبول داریم . ولی در نقش دوم امکان دارد همه این ها را زیر سوال ببریم . یعنی سازمان ملل را به عنوان تشکیلاتی تصور کنیم که در اختیار قدرت های امپریالیستی است . و حتی در حقوق بین الملل ، بحث حقوق بین الملل اسلامی را مطرح می کنیم .

*جامعه سالم – آقای دکتر قوام اشاره کردند به دو هویت ایران ، یک هویت رسمی و بین المللی و یک هویت انقلابی ، انقلاب اسلامی . انعکاس این مسئله را در داخل چگونه تعبیر می کنیم ؟ آیا این دو هویت دارد از هم دور می شود یا به هم نزدیک می شود ؟

من منظورم این بود که ما به سادگی نمی توانیم بین این دو نقش تفکیک قائل شویم . این ها از یکدیگر تفکیک نشدنی هستند . همان طور که آقای دکتر قادری هم اشاره کردند ، ماهیت انقلاب ایران ، و ایدئولوژی حاکم بر آن ، به گونه ای است که ، تفکیک بین دو نقش بازیگر رسمی حکومتی به عنوان یک دولت و نقش انترناسیونال و یک بازیگر غیر حکومتی را مشکل می کند . مثلا چینی ها تا دهه 70 قادر به تفکیک این دو نقش نبودند . از سال های 1970 به بعد سعی می کنند بین این دو نقش تفکیک قائل شوند . در تحت این شرایط است که شما می توانید منافع ملی خودتان را مشخص کنید و اولویت هایی در اهداف ملی داشته باشید . در غیر این صورت این دو، در خیلی از مواقع امکان دارد که تناقضاتی در عرصه روابط بین المللی ایجاد کنند . در داخل ، ما به هیچ وجه مشکلی نداریم . مسئله موقعی مطرح است که شما می خواهید به خارج از مرزها و به روابط بین المللی نگاه کنید . اینجاست که با مشکلاتی از نظر اجرای سیاست خارجی روبرو می شویم .

*جامعه سالم – آیا غرب دنبال این است که جمهوری اسلامی را ساقط کند یا آن را به میل خودش تعدیل کند ؟ اگر پاسخ مثبت باشد آیا غرب آلترناتیو مطلوب خود را در داخل حکومت می بیند یا در اپوزیسیون ؟

من به طور کلی ، معتقدم که غرب دنبال حفظ منافع خودش است ، زمانی وزیر خارجه وقت بریتایا گفته بود ما نه دشمن دائمی داریم و نه دوست دائمی ولی منافع دائمی داریم . بدین ترتیب هدف غرب این است که ناسازگاری هایی که در روابطش با ایران وجود دارد ، به حداقل کاهش پیدا کند و آن عوامل مزاحمی که منافع غرب را در منطقه می تواند به خطر بیندازد ، به حداقل برسد . این چیزی است که غرب دنبال می کند . البته برای اینکه ناساگاری ها را به حداقل برساند ، از اهرم های فشار هم استفاده می کند مثلا همین مسئله حقوق بشر . آمریکا و غرب به طور کلی ، تا حدی می توانند در ارتباط با مسئله حقوق بشر به ایران فشار بیاورند . مسئله حقوق بشر مسئله جدیدی نیست ، منتها ، همانطور که آقای باوند هم اشاره کردند ، در مقاطعی از آن بهره برداری سیاسی می شود . شرکایی که غرب و به طور اخص آمریکا ، در طول این نیم قرن گذشته داشته ، همه دیکتاتور بوده اند ، یعنی همه ، کشورهایی بوده اند که حقوق بشر را نقض کرده اند ، یعنی حمایت از نظام های دیکتاتوری . لذا ، اگر غرب بخواهد فشار بیشتری در رابطه با مسئله حقوق بشر به ایران وارد کند ، با کشورهای ، حوزه خلیج فارس چطور برخورد می کند ؟ آیا می خواهید آن ها را از دست بدهد ؟ ما می بینیم که جورج بوش میلیاردها دلار خرج کرد و آمد در این منطقه ، برای اینکه بتواند این کشورها را در بست در اختیار داشته باشد . اگر فرضا حقوق بشر بخواهد اجرا شود ، اگر حکومت دموکراتیک فرضا در امارات یا در عربستان به وجود بیاید آیا رفتار سیاسی این کشورها مثل شرایط کنونی خواهد بود ؟ مسلما نه . یک نظام دموکراتیک ، یک نظام مردمی ، حاضر نمی شود که نفت را به ثمن بخس در اختیار غرب قرار بدهد . لذا ، این فشار یک حدی دارد ، و غرب تا یک حدی می تواند این فشار را به کشورهایی مثل ایران وارد کند . اینست که ما باید در این مجموعه ، این مسئله را مورد توجه قرار بدهیم . در کنارش ، کشورهای متحدی هستند که آن ها هم در این جنگ آسیب پذیر خواهند شد . من تصورم این است که غرب نه در صدد حمایت از ایران است و نه در جهت ساقط کردنش است . بلکه همانطور که عرض کردم دنبال منافع خودش است ، ایران یک زمانی می توانست سپری جلوی کمونیسم باشد به لحاظ ساختار مذهبی . با تحولاتی که در اتحاد جماهیر شوروی به وجود آمد ، این وضعیت تغییر پیدا کرد . ولی هنوز بازی تمام نشده ، اگر در انتخابات آینده روسیه ، کمونیست های ملی قدرت را در دست بگیرند ، ایران موقعیت ممتازی خواهد داشت . لذا در آن معادلات هم باید این را ، مورد توجه قرار بدهیم . کوشش غرب این است که این ناسازگاری ها را تبدیل به سازگاری بکند که با منافعش تطابق داشته باشد . و نکته دیگر این است که آیا این غربی که ما می گوییم ، یک دست است ؟ یعنی تمام رفتارهای دولت های غربی نسبت به جمهوری اسلامی ایران ، یکنواخت است یا ما تفاوت هایی باید بین آن ها قائل بشویم ؟ حتی در اروپا آیا می توانیم با قاطعیت بگوییم که تمام دولت های اروپایی به یک شکل به ما نگاه می کنند ؟ و منافع ملی شان را به یک صورت مورد ارزیابی قرار می دهند ؟ یا بین آن ها تفاوتی هست ؟ و همچنین بین آمریکا و مجموعه دولت های اروپایی ؟ البته سعی آمریکا بر این است که به دولت های اروپایی و ژاپن نشان بدهد که با آن ها دارای منافع مشترک است و منافع آن ها با هم ناسازگار نیست . ولی آیا اروپا و ژاپن اینگونه فکر می کنند ؟

*جامعه سالم – این تفاوت هایی را که بین کشورهای مختلف ، مواضع و منافع ملی مختلف وجود دارد آیا می توانید بررسی کنید ؟

من این را به صورت پرسش مطرح کردم . البته اگر با خود کشورهای غربی صحبت کنید می گویند ما هیچ اختلافی نداریم . مثلا در ارتباط با حوزه خلیج فارس و منافع آن ها در این منطقه ، می گویند ما می خواهیم انرژی در وضعیت مطلوبی به دست بیاید و نفت مورد نیازمان را از منطقه تامین کنیم و با هر گونه مزاحمتی اگر روبرو شدیم بتوانیم مقابله کنیم . ولی از نظر مسایلی که در ارتباط با یوگسلاوی سابق و در بوسنی – هرزگوین مطرح است و راجع به ساختار امنیتی که جهان غرب دنبالش هست و همچنین در آن طرف یعنی ژاپن ، ملاحظه می کنیم که اختلافاتی از نظر اقتصادی و مسائل سیاسی ، وجود دارد .

*جامعه سالم – به عنوان تحلیلی از مسائل حیاتی خودمان ، چه واقعه ای اگر اتفاق بیفتد ، ثبات جمهوری اسلامی را می تواند به خطر بیندازد؟

ضمن تایید نظرات جناب آقای دکتر ممتاز در ارتباط با حفظ تمامیت ارضی که در مشروعیت نظام سیاسی می تواند تاثیر مستقیم و زیادی داشته باشد ، محور و عامل بی ثباتی ، بحران مشروعیت است . مسایل دیگر ارتباط پیدا می کند با عواملی که مخل برای انبساط سیستم هستند . از دیدگاه تحلیل سیستم ها سیستم دچار انقباض و انبساط می شود . یعنی اگر سیستم نتواند قابلیت انبساط داشته باشد و بخش های مختلف را در خودش جذب بکند ( که بحث مشارکت هم مطرح می شود ) طبیعتا می تواند با بحران مشروعیت مواجه بشود . نداشتن امکانات برای توسعه جامعه مدنی ، به طور کلی می تواند عامل تهدید کننده امنیت داخلی باشد . اگر تناسبی میان درون داده ها و برون داده های ما نباشد ، یعنی فرض کنیم ، تقاضای ما این طرف معادله مثلا پنجاه واحد باشد ، آن طرف مثلا ما فقط بتوانیم 5 واحد جواب بدهیم . این در بلند مدت بازخوردهای منفی خواهد داشت . و طبیعتا مشروعیت سیستم را زیر سئوال می برد . جمعیت ، یک مسئله عمده ای است شاید ظاهرا مهم به نظر نرسد ولی تامین نیازهای مردم با توجه به امکانات می تواند بحران مشروعیت را تشدید بکند . اگر شکاف بین فقیر و غنی روز به روز بیشتر بشود ، باعث می شود که آن دیالوگی که باید بین بخش های مختلف جامعه برقرار بشود ، از بین برود . یعنی ما با بحران ارتباطات مواجه بشویم . در واقع توسعه جامعه مدنی در گرو ایجاد تسهیلات ارتباطی است . باید بتوانید بین بخش های مختلف جامعه دیالوگی برقرار بکنید . اگر تعهدات سیستم فراتر از توانایی هایش در تامین نیازهای اولیه مردم باشد ، مجموعه این ها به عنوان بحران های اقتصادی – سیاسی و اجتماعی می توانند ثبات جامعه را به مخاطره بیندازند . و به نظر من تمام این ها ، عوامل داخلی و محوری هستند . اگر هم تهدیدی از بیرون باشد ، با توجه به ضعف هایی که در این موارد وجود دارد می تواند به عنوان عوامل " برون – سیستمی " موثر واقع بشود .

به مطلب کوچکی در ارتباط با احزاب اشاره می کنم . همانطور که اشاره کردند ، در غرب احزاب در بستر تحولات طبیعی ، اقتصادی – سیاسی – اجتماعی بوجود آمدند . یعنی بر اساس " نیازها " ایجاد شدند . نیامدند از بالا آن ها را به وجود بیاورند . تعریفی که از احزاب می کنیم ، این است که بتواند منافع و خواست ها را تبدیل به سیاست بکند ، بتواند میانجیگری کند میان خواست های متعارض در جامعه ، اگر نهادی توانست این کار را در جامعه انجام بدهد حزب است . تاریخ ایران را بررسی کنید پر از حزب است . ولی این ها واقعا آن کارکرد حزب را نداشتند روی این مسئله خیلی تاکید می کنم . حزب باید با توجه به نیازها بوجود بیاید . به وجود " می آید " ، به وجود " نمی آورندش " . آن احزابی که در ایران روی کار آمدند یکی پس از دیگری کنار رفتند ولی سیستم به هم نخورد . اگر برای مثال فردا بیایند اعلام کنند حزب محافظه کار بریتانیا منحل ! این مترادف است با سقوط کل سیستم . یعنی حزب در تمام بخش های اقتصادی – سیاسی و اجتماعی و فرهنگی ، سندیکاها ، اتحادیه ها و غیره ریشه دارد و بدین طریق ما نمی توانیم حزب را خارج از بقیه تحولات اقتصادی – اجتماعی و به صورت انتزاعی و به صورت مجزا از سایر بخش ها مورد مطالعه قرار دهیم . در این شرایط است که یک حزب می تواند کارکرد واقعی خودش را داشته باشد . مثلا تا نیمه دوم قرن 19 ، انگلستان حزب کارگر ندارد . برای اینکه نیازی نبود ، هنوز کارخانجات توسعه پیدا نکرده بودند ، هنوز اتحادیه ها شکل نگرفته بودند . پس از اینکه کارخانجات توسعه پیدا کرد و کارگران سازماندهی پیدا کردند و اتحادیه ها و سندیکاها شکل گرفت ، در کنار آن ها ، حزب کارگر هم سر و کله اش پیدا شد ، یا مثلا زمانی همین حزب لیبرال حزب اکثریت بود ، به طور متناوب با حزب محافظه کار قدرت را در دست می گرفت ، در حالی که امروزه حزب لیبرال جایی ندارد ، باید حزب دارای چنین کارکردی باشد . اگر در جامعه ما بخواهد حزب شکل بگیرد باید ریشه در تحولات اقتصادی – سیاسی – اجتماعی ایجاد کند . در غیر این صورت ، یک دکور سیاسی بیش نخواهد بود .

*جامعه سالم – ایران در حال حاضر در جامعه نیمه سازمان یافته بین المللی از چه مقام و موقعیتی برخوردار است ؟

نظام بین المللی که ، در حال حاضر در آن به سر می بریم ، نظامی است بعد از دوران جنگ سرد ، و مستلزم این است که بازیگران سیاست بین الملل به نحوی از انحاء رفتارشان را تطبیق دهند با وضعیت جدیدی که به وجود آمده . به نظر می رسد که برخی از قواعد بازی در دوران جنگ سرد و سیستم دوقطبی ، دستخوش تحول و تغییر شده است . بسیاری از مفاهیمی که ما در دوران سیستم دوقطبی به کار می بردیم از امنیت دسته جمعی و صلح ، کلا دچار قبض و بسط شده اند و طبیعتا رفتار بازیگران را تحت تاثیر خودش قرار می دهد . به نظر می رسد که سیستم سرمایه داری در حال دگرگونی کلی است و تعریف جدیدی از انسان در غرب در چارچوب سیستم سرمایه داری می شود . به نظر می آید که لایه های پیچیده مالی – تجاری جدیدی به وجود می آیند . حتی این آمادگی در میان همه کشورهای غرب وجود ندارد که با این وضعیت جدید خودشان را تطبیق دهند . برخورد زیباشناسانه ای به سیاست ، اقتصاد، محیط زیست و فرهنگ می شود بطوریکه دیگر بحث صنعتی شدن به شیوه دوران جنگ سرد یا شیوه استالینی مطرح نمی شود همان بحث " کوچک زیباست " مطرح می شود . لذا الگوی صنعتی شدن هم به خاطر تحولاتی که در محیط زیست پیش آمد دارد تغییر می کند . ما باید ببینیم که ایران در مجموعه ای که دستخوش تحول و دگرگونی سریع است تا چه اندازه آمادگی دارد خودش را با این شرایط دگرگون شونده بین المللی تطبیق بدهد . گروهی معتقدند که به طور کلی کشورهای جهان سوم با تحولاتی که آثارش را ما در اوایل سال 2000 در سیستم جهانی در بعد اقتصاد ، امنیت ، و مسایل سیاسی و غیره خواهیم دید ، تغییراتی خواهند کرد . این وضعیت باعث می شود که دیالوگ میان شرق و غرب قطع شود یعنی این دو هیچ چیز مشترکی نداشته باشند که با هم بر سر آن به گفتگو بنشینند . آن هم به خاطر عدم قابلیت ساختارهای اقتصادی ، سیاسی و فرهنگی کشورهای مشرق زمین است که نمی توانند خودشان را با این وضعیت جدید تطبیق بدهند . و گروهی هم در نقطه مقابل می گویند که تحولاتی که ، شاهدش خواهیم بود عمدتا در غرب اتفاق خواهد افتاد و هنوز شرق آن مراحل ابتدایی توسعه را طی نکرده ، لذا کشورهای جهان سوم می تواند دیالوگ میان خودشان را داشته باشند یعنی مذاکرات " جنوب – جنوب " وبا توجه به تحولاتی که اتفاق می افتد ، ایران ، پتانسیل آن را دارد که بتواند که یک بازیگر فعال در عرصه روابط بین الملل بشود . از نظر منابع ، دارای امکاناتی است . در شرایط مساوی که بسیاری از کشورهای حوزه خلیج فارس دارای منابع انرژی هستند ولی علاوه براین ها ، ایران دارای یک ایدئولوژی است که می تواند وارد چانه زنی با غرب شود در حالیکه مثلا این ویژگی را کویت و عربستان ندارند . از طرفی همین عامل محدودیت هایی را در تامین منافع ملی به وجود می آورد . همین امر باعث شده که ایران نتواند از شرایط مناسبی که در محیط بین الملل ایجاد شده به خوبی بهره برداری کند بنابراین موقعیت ایران در آینده ، بستگی دارد به قابلیت تطابق و سازگاری با شرایط دگرگون شونده محیط بین المللی و داخلی .

 
میزگرد ماهنامه جامعه سالم ، سال چهارم ، شماره 18 ، دی ماه 1373 .


ارسال نظر

(بعد از تائید مدیر منتشر خواهد شد)