Loading...

در امدی بر نظریه انتقادی در روابط بین الملل

در امدی بر نظریه انتقادی در روابط بین الملل


مقاله حاضر به مطالعه نظریه انتقادی در روابط بین الملل می پردازد . این شیوه تحلیل ، در دهه 1980 ، در واکنش به سیطره نو – لیبرالیسم و نورئالیسم در روابط بین الملل ، به این عرصه راه یافت . نظریه انتقادی در نقد بحران مدرنیته بر این نکته تاکید دارد که تسلط اندیشه های ترقی خواه سده های نوزدهم و بیستم ( لیبرالیسم ، مارکسیسم و سوسیال دموکراسی ) به رهایی انسان منجر نشدند و در مقابل ، با انسانیت زدایی ، شکل جدیدی از اسارت را در قالب تجربه های فاشیسم ، نازیسم و استالینیسم برای بشریت به ارمغان آوردند . نظریه انتقادی مورد بحث بر آمده از دیدگاه های خردباورانه مدرن در « مکتب فرانکفورت » و رویکرد « شالوده شکنانه » پسامدرنیسم است . این نظریه ، از یک سو ، اصول پوزیتیویسم و تاثیرات آن بر فرایندهای کنترل اجتماعی ، و از سوی دیگر ، رابطه میان دانش و قدرت را موضوع نقد خود قرار می دهد . ویژگی بارز آن را می باید در نقد رهایی بخش آن یافت که ، به ویژه در اندیشه « هابرماس » ، از طریق اجماع ناشی از مباحثات منطقی حاصل می شود . رهایی بخشی انسانیت از استیلای ساختارهای سرکوبگر سیاسی و اقتصادی جهانی ، وجهه همت طرفداران این نظریه در عرصه روابط بین الملل قرار گرفته است .


فصلنامه تخصصی علوم سیاسی ، شماره چهارم ، زمستان 1385 .  

 


ارسال نظر

(بعد از تائید مدیر منتشر خواهد شد)