Loading...

تئوریزه کردن دیپلماسی هسته ای ایران

تئوریزه کردن دیپلماسی هسته ای ایران

 

اصولا موضوع هسته ای ایران را باید در فضای گسترده تری به لحاظ نظری مورد بررسی قرار داد . بنابراین با در نظر گرفتن لایه های زیرین آن ، ضروری است از نظریه ها و فرانظریه ها بهره گیریم . تحت این شرایط از یک سو نباید خود را دچار محدودیت های تبینی پوزیتویستی کنیم و از سوی دیگر نباید در ورطه بی کران پست پوزیتویستی بیفتیم ، و در نتیجه از تحلیل های واقعی مسائل باز بمانیم . ضمت آنکه ضروری است به لایه های گوناگون هستی شناسی ( سطوح عملی و تجربی ) عنایت کنیم ، می بایستی مکانیسم های غیرقابل مشاهده و سطوح زیرین اجتماع (سطح واقعی ) را در نظر بگیریم . البته هر دو سطح تجربی اند ، با این تفاوت که یکی به صورت تجربه گرایی خفیف و دیگری به صورت تجربه گرایی قوی است . اصولا پیچیدگی اشکال اجتماعی در نظام بین الملل به گونه ای است که راه را بر تقلیل گرایی و ساده انگاری کارکردی می بندد . در زمینه دیپلماسی هسته ای ایران ، باید تعاملات میان گروه 1+5 را با یکدیگر در رابطه با ساختار سرمایه داری و وابستگی متقابل ، حساسیت ها و آسیب پذیری های آن مورد بررسی قرار داد . در حقیقت تحت این شرایط که کارگزاران قدرت ، همسو با شرایط ساختاری سرمایه داری عمل کرده و رویکرد ایدئولوژیک کارگزار ایرانی ، زمینه لازم را برای شکل گیری توافقات میان آنها بر سر پرونده هسته ای در چهارچوب آژانس و شورای امنیت در مقابل جمهوری اسلامی ایران ، به همراه داشته است . بدین ترتیب موضوع هسته ای ایران را نه می توان مانند نوواقع گرایی به صورت ساختارهای ایستا و مبهم بررسی کرد و نه به مثابه نظریه نظام جهانی ، ساختارگرایی محض پنداشت . در واقع تجزیه و تحلیل این وضعیت می بایستی برمبنای زایا بودن ساختارها از یک طرف و نیز کارگزاران نیت مند از سوی دیگر ، صورت بگیرد . بنابراین با وجود آنکه بازیگران منطقه ای و جهانی از زیر ساخت ها و فعالیت های اتمی ایران برداشت های بعضا ناهمگون داشته اند ، لکن در چهارچوب سرمایه داری جهانی و وابستگی متقابل ، یک نوع اجماع و توافق کلی را ملاحظه کرده ایم ، که انعکاس آن را می توان در تصویب قطعنامه ها علیه جمهوری اسلامی ایران مشاهده کرد . از آنجائیکه نمی توان ساختارهای طبیعی را به طور کامل با ساختارهای اجتماعی تطابق داد ، بنابراین باید به دو سطح تجربی و واقعی ( لایه زیرین ) توجه کرد . براین اساس ضروری است فرایند اقناع و یا مشاجرات را در سطح واقعی ، و فرایند توافق ، الزام و تشویق را در سطح تجربی در نظر گرفت . تحت این شرایط باید روند اقناع ، در دو سطح کارگزاری و ساختاری بهم پیوسته بررسی شده که طی آن لایه های زیرین هستی شناختی آن شامل سه سطح بوده است که عبارتند از : سطح غربی ( اروپا و امریکا ) ، سطح غیر غربی ( روسیه و چین با غرب ) و سطح دشوارتر و زمان برتر ، میان 1+5 و جمهوری اسلامی ایران . در اینجا توافقات کارگزاران قدرت در متنی دموکراتیک ، ولی فراتر از الگوی هویتی سنتی آن صورت گرفته که می تواند فراتر از پارادایم های لیبرال دموکراسی با هویتی نفوذ پذیر و قابل بازنگری ، با تمرکز بر صلح و امنیت ، باز تعریف شود . در چهارچوب چنین دیدگاه نظری ، عرصه وسیعی برای نقش آفرینی کارگزاران دولتی و سایرین مانند آژانس و شورای امنیت سازمان ملل فراهم شده ، تا در بستری مستقل ولی در عین حال در هم تنیده عمل کنند . لازم به یادآوری است که وابستگی مفهومی میان کارگزار – ساختار ، میان رویکرد ایدئولوژیک و صدور قطعنامه ها ، لزوما در تمام مراحل فراز و نشیب مذاکرات هسته ای ، صدق نکرده و یا حداقل قابل تشخیص دقیق نیست . مسئله هسته ای ، نمادی از دیپلماسی در حوزه های دیگر نیز تلقی شده است . ارزیابی مواضع جمهوری اسلامی ایران از نگاه غرب ، فقط محدود به مسئله هسته ای نیست ، بلکه جمهوری اسلامی ایران ، چالشی در مقابل غرب و متحدین آن از جمله اسرائیل که خواهان هژمونی منطقه ای است ، به شمار می رود . بدین ترتیب مناسبات با امریکا و غرب ( به طور کلی ) ، تنها یک موضوع سیاست خارجی تلقی نشده ، بلکه آن یک مسئله هویتی و بین الاذهانی میان غرب ( به ویژه امریکا ) و جمهوری اسلامی ایران بوده که نمودهای آن را در عرصه داخلی ایران مشاهده می کنیم . به همین دلیل برنامه هسته ای ایران از منظر 1+5 به بهانه جلوگیری از گسترش جنگ افزار هسته ای در خاورمیانه ، نوعی نگرانی را در منطقه برسازی کرده است . همچنین در اینجا باید جامعه پذیری دولتها در نظام بین الملل و تحول هنجار منع تکثیر ، مورد توجه قرار بگیرد . نگاه رئالیستی 1+5 به جمهوری اسلامی ایران و نیز نگاه نرماتیو- انتقادی جمهوری اسلامی ایران نسبتبه سیاست بین الملل ، عملا آنها را در تقابل با یکدیگر قرار داده است . بدین ترتیب واقعیت بین الاذهانی که از طریق روابط خارجی ، دیپلماسی و تعارض ، نمود پیدا کرده است ، می تواند در رفع ابهام در مورد آنچه که نتایج غیر منطقی روابط بین الملل تلقی می شود ، کمک کند . در حقیقت موضوع هسته ای در چهارچوب سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران ، نقطه تقابل دو دیدگاه راسیونالیستی ، و عقلانیت هنجاری است . رویکردهای راسیونالیستی ، چه آنهایی که به دولت حداکثر رساننده امنیت ، اعتقاد دارند (نورئالیسم و رئالیسم تدافعی ) و یا آنهایی که به دستاوردهای مطلق می اندیشند ( نو لیبرالیسم ) ، به واسطه تاکید بر تاثیر فشارهای سیستماتیک بر سیاست خارجی و توزیع سیستمیک قدرت ، اثرات متغیرهای داخلی را در تعیین الویت های سیاست خارجی ، نادیده گرفته اند . عملا ملاحظه می کنیم که وقوع دو حادثه بزرگ در عرصه سیاست بین الملل ، یعنی فروپاشی نظام دو قطبی ( که دگرگونی ساختاری نظام بین الملل را در پی داشت ) و دیگری حادثه 11 سپتامبر ( که تاثیر بسزایی بر توزیع سیستمیک قدرت گذارد و روند هژمونی امریکا را در سیاست جهانی تشدید کرد ) ، تاثیر چندانی بر سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران نگذاشته ، بگونه ای که تحت این شرایط با وجود فشارهای سیستمیک ، شاهد تغیراتی در سیاست های ضد هژمونیک ، ضد استکباری ، ضد امریکایی و ضد اسرائیلی جمهوری اسلامی ایران نبوده و جهت گیریهای سیاست خارجی در قالب های راسیونالیستی براساس محاسبات هزینه و فایده های اقتصادی و مادی ، ارزیابی نشده اند ، بلکه عملا این جنبه های معنایی و غیر مادی بوده اند که بر عناصر مادی تاثیر گذاشته اند . به عبارت دیگر نیروهای مادی تنها زمانی اهمیت داشته اند که با معنای خاصی تشکل پیدا کرده باشند . ضمن آنکه نمی توان موضوع قدرت و مسایل ساختاری نظام بین الملل را نادیده انگاشت ، در عین حال می توان براساس یک نوع تحلیل کل گرایانه تاثیر ایدئولوژی و روابط اجتماعی را بر تعاملات دولت ها ، مورد توجه قرار داد . باید خاطر نشان کرد که تحت این شرایط ، تکیه صرف بر مفروضات رئالیستی ، می تواند موجد سوء تفاهمات و تصورات غلط شده ، ضمن به وجود آوردن مشکلات ارتباطی ، موانعی را برای حل و فصل اختلافات و تعارضات ایجاد کند . براساس رویکرد راسیونالیستی ، سیاست خارجی دولتها تنها از طریق ساختارهای مادی هدایت می شوند ، در این روند نظریه های پوزیتویستی نقش موثر و مستقل توانایها و ساختارهای غیر مادی را در شکل دادن به سیاست خارجی دولتها ، نادیده می گیرند . همچنین باید یادآور شد که جامعه پذیری در درون جمهوری اسلامی ایران ، فرایند جامعه پذیری بین الملل را که ناشی از ویژگی های ساختاری نظام بین الملل می باشد ، تحت الشعاع قرار داده بگونه ای که عوامل سیستمیک در بر ساخته شدن سیاست خارجی ایران ، نقش ثانویه پیدا کرده اند . در اینجا باید به این موضوع اشاره کرد که یکی از چالش های جدی جمهوری اسلامی ایران با نظام بین الملل و برخوردهای نرماتیو – انتقادی نسبت به وضع موجود در منطقه و جهان ، به موضوع شناسایی مربوط است . اصولا دولتها با شناسایی یکدیگر این پیام را مبادله می کنند که آنها تهدیدی بر علیه یکدیگر تلقی نمی شوند . در این وضعیت فرهنگ های گوناگون "انارکی " کیفیت مبارزه برای شناسایی را تعیین می کنند. تحت این شرایط احترام متقابل ، عزت نفس و رعایت حقوق یکدیگر مورد توجه قرار می گیرد . در ارتباط با این مطلب ، غربیها به علت تمایزات فرهنگی و ارزشی با دیگران ، نسبت به فرایندهای موجود در مبارزه برای شناسایی های حداکثری ، به شدت گزینشی و با نگرانی عمل می کنند . به همین دلیل نسبت به دستیابی سایر کشورهایی که در حوزه های فرهنگی دیگر قرار دارند ، به فناوری های پیشرفته و نیز تسلیحات حساس ، ابراز نگرانی می کنند . به اختصار آنکه گفتمان جمهوری اسلامی ایران که مبتنی بر منطق مسئولیت ، سیاستهای ضد هژمونیک ، وحدت و همبستگی اسلامی و گفتمان استقلال در ارتباط با خودکفایی ، برخورداری از فناوری های بومی اعم از هسته ای و غیره بوده ، به لحاظ نظری و نیز عملی ، غرب ( به ویژه امریکا ) را در تقابل با جمهوری اسلامی قرار داده است . آنچه که این تقابل را شدت می بخشد ، نوع برداشت و تلقی طرفها ست ، نه صرفا عناصر مادی قدرت . به عبارت دیگر دگرگونی در جنبه های بین الاذهانی می تواند عوامل امنیت زدا و تهدید آمیز را به منابع و عوامل امنیت زا در مقیاس منطقه ای و جهانی بدل کند . بدین ترتیب یک دیپلماسی کارآمد و موثر می تواند با ایجاد دگرگونی و تغییرات اساسی در دیدگاهها و شیوه های نگرش به یک سیکل تراژدیک تمام نشدنی از سوء تفاهمات و بی اعتمادی ها خاتمه دهد .

 همایش دیپلماسی هسته ای ، دانشگاه علامه طباطیائی ، دانشکده حقوق و علوم سیاسی ، 11 آذر 1393 .


ارسال نظر

(بعد از تائید مدیر منتشر خواهد شد)