Loading...

دیپلماسی امریکا چرخش 180 درجه نخواهد داشت

دیپلماسی امریکا چرخش 180 درجه نخواهد داشت

*براساس پروژه استراتژی امنیت ملی آمریکا در قرن 21 که در سال 1998 توسط وزارت دفاع آمریکا تهیه شد ، پیش بینی شده است که اگر ایالات متحده به حضور نظامی چشمگیر و فعالیت سیاسی خود در خاورمیانه ادامه دهد ، احتمالا صلح پایداری میان اعراب و اسرائیل به وجود می آید و ایران و عراق نیز سیاست های مسالمت آمیز اتخاذ خواهند کرد ، تصور نمی کنید حضور مستمر و فزاینده نیروهای نظامی آمریکا در منطقه به خصوص پس از حمله به عراق مانع از حضور فعال سیاسی ، فرهنگی و بازرگانی آمریکا در خاورمیانه شود و تحقق اهداف نهایی ایالات متحده را با چالش های جدی مواجه کند ؟
در سیاست خارجی آمریکا ، پس از جنگ جهانی دوم ، تناقضات زیادی مشاهده می شود . به عبارت دیگر ، آمریکا از یک طرف ، نگاه نرم افزاری نسبت به مسائل بین الملل دارد . این نگاه در چارچوب حقوق بشر و دموکراسی بروز می کند و از طرف دیگر ، سیاست های توسعه طلبانه و جهانگیر را پیگیری می کند . آمریکا در دوران جنگ سرد علی رغم تاکید بر مسائل حقوق بشر ، به دلیل قواعد بازی بین المللی ، دوست و همکار نظام های دیکتاتوری بود . به هر حال ، این سیاست با حقوق بشر و دموکراسی تعارض داشت . باید توجه داشت اگر آمریکا در چارچوب قواعد جنگ سرد از حقوق بشر و دموکراسی دفاع می کرد ، متحدان خود را از دست می داد . براین اساس ، ایالات متحده برای ایجاد موازنه با اتحاد شوروی از دیکتاتورهای جهان سوم حمایت کرد . اما پس از فروپاشی نظام دو قطبی ، دل نگرانی های آمریکا از بین رفت ، به دلیل از بین رفتن توسعه نفوذ کمونیسم ، بسیاری از دکترین ها و استراتژی های ایالات متحده با فضای معنایی و مفهومی متفاوت مواجه شدند . در نتیجه آمریکا تحت مفهومی متفاوت مواجه شدند . در نتیجه آمریکا تحت تاثیر نظریه پردازن لیبرال متوجه شد که نمی تواند با نظام های دیکتاتوری گذشته کار کند . حادثه 11 سپتامبر به عنوان نقطه عطفی برای نظریات لیبرالی در عرصه سیاست خارجی درآمد . باید توجه داشت که آمریکا از 1990 تا 11 سپتامبر 2001 از داشتن دشمن محروم شده بود و دیپلماسی ، منافع و مباحث امنیتی ، فضای مفهومی خود را از دست داده بودند ، ولی حادثه 11 سپتامبر ، امریکا را از حالت بلاتکلیفی در عرصه سیاست خارجی خارج کرد . لذا امروز دیپلماسی ، امنیت ، عوامل امنیت زدا و امنیت زا ، اتحاد و ائتلاف و استراتژی ملی آمریکا بر اساس تحولات پس از 11 سپتامبر تعریف شده است . بر این اساس ، باز تعریف جدید می تواند آمریکا را با چالش های جدیدی مواجه کند ، بازتابی از این چالش ها نیز هم اکنون در خاورمیانه مشاهده می شود . باید تاکید کنم که جمهوریخواهان از شعارهایی در خاورمیانه استفاده می کنند که به طور سنتی ، دموکرات ها و لیبرال های آمریکا مطرح می کردند . لیبرال های آمریکا یی اعتقاد داشتند که برای برقراری صلح در جهان باید دموکراسی را ترویج کرد . بنابراین ایجاد حکومت های دموکراتیک می تواند حفظ صلح را تضمین کند . به عبارت دیگر ، لیبرالهای سنتی وجود دیکتاتوریها را عامل بر هم زننده نظم نوین جهانی تلقی می کردند. شعار لیبرالیسم پس از حادثه 11 سپتامبر به یکی از آرمانهای سیاست خارجی آمریکا تبدیل شد و براساس همین شعار ، تروریسم نیز تعریف شده است . استراتژیستهای آمریکا معتقدند که دیکتاتوریها و نظامهای اتوکراتیک عامل حمایتی از تروریسم هستند و لذا باید در ساختار های اتوکراتیک تجدید نظر کرد . به نظر می رسد یک سری عوامل اقتصادی ، محرومیتها و نابسامانیها در جوامع مختلف منطقه خاورمیانه به رشد و توسعه تروریسم کمک کرده است . به همین دلیل ، در طرح خاورمیانه بزرگ سعی می شود به این کمبودها پاسخ داده شود . در این طرح به ارتقای سطح زندگی مردم ، مبارزه با بیسوادی و ایجاد تحولات در سیستم آموزشی در چارچوب جامعه پذیری مجدد سیاسی ترجمه شده است . براساس این طرح ، آمریکا سعی می کند روابط فلسطین و اسرائیل و سایر کشورهای منطقه را مورد ارزیابی مجدد قرار دهد .
*به اعتقاد سیاستمداران و محققان برجسته آمریکایی ، ایالات متحده نباید با پذیرش تعهدات نامحدود ، توان خود را تحلیل ببرد و مسئوولیتهای توان فرسا را تحمل کند . شاید این موضوع بیشتر خود را در مورد مداخلات برون مرزی بروز دهد . فکر می کنید حمله به عراق که در چارچوب دکترین یکجانبه گرایی دولت آمریکا شکل گرفت ، از مواردی است که برای ایالات متحده تعهدات نامحدود ایجاد کرده است و توان این کشور را تضعیف می کند ؟
من در مورد نامحدود بودن تعهدات آمریکا در عراق بحث دارم ، زیرا به هر صورت ، آمریکا هر برنامه و استراتژی را که تدوین می کند ، یک حد و میزان و مقیاسی برای آن در نظر می گیرد . لذا فکر نمی کنم آمریکا پس از حادثه 11 سپتامبر یک سری تعهدات نامحدود را پذیرفته باشد . اقدام آمریکا علیه عراق براساس دوقطعنامه شورای امنیت پس از حادثه 11 سپتامبر بود . به هر حال این دو قطعنامه دست آمریکا را برای حمله به عراق باز گذاشت . آمریکا پس از جنگ جهانی دوم ، بارمالی ، اقتصادی و سیاسی نظم نوین جهلنی را که در چارچوب نظام دوقطبی تعریف می شد ، به تنهایی بر دوش نکشید . اتحاد شوروی و کشورهای اروپایی در شکل دهی به این نظم نوین نیز نقش ایفا کردند . در ابتدا ، تصور بر این بود که آمریکا پس از 11 سپتامبر به تنهایی هزینه بازسازی یک نظم جدید را بر دوش بکشد . حتی این موضوع در استراتژی منعطف آمریکا نیز مطرح شد . آمریکایی ها در ابتدا گفتند تا جایی که امکان داشته باشد از جامعه بین المللی برای تحقق اهداف خود کمک می گیریم و در غیر این صورت ، خود راسا اقدام خواهیم کرد . آنچه مسلم است ، آمریکاییها پس از حمله به عراق متوجه شده اند که منابع آنها بی حمایت نیست و لذا با یک محدودیت در منابع خود روبرو هستند . با توجه به مسائلی که در خلال مبارزات انتخاباتی آمریکا مطرح شد و انتقاداتی که دموکراتها از سیاست خارجی دولت بوش کردند ، آمریکا در دوره دوم ریاست جمهوری جورج بوش در سیاستهای گذشته خود تعدیل زیادی به وجود می آورد . بنابراین ، آمریکا مصمم تر ، جدی تر و در عین حال ، حساب شده تر نسبت به گذشته عمل خواهد کرد . ایالات متحده در دوره دوم بوش بسیاری از هزینه های خود را بر دوش جامعه بین المللی خواهد گذاشت . آمریکا در این مرحله کشورهای اروپایی و سازمان ملل متحد را در حوزه تحولات عراق بیش از گذشته دخالت خواهد داد . بنابراین این دولت بوش سعی خواهد داد . بنابراین این دولت بوش سعی خواهد کرد از مصادیق انتقادات دموکراتها به جمهوریخواهان فاصله بگیرد . آمریکا سعی می کند نظم هژمونیک تک قطبی را در جهان مستمر کند ، ولی این کار را تا جایی دنبال خواهد کرد که امکانات و تواناییهای کشور اجازه دهد . آمریکایها از تجربه عراق درسهای زیادی آموختند و دولت آمریکا به دلیل حمایت افکار عمومی داخل کشور می تواند کار در عراق را بسیار جدی تر از گذشته به سرانجام برساند . بنابراین ، آمریکا در این مرحله تعهدات نامحدودی را نخواهد پذیرفت . برای مثال ، در مورد ایران سعی می کند از طریق اتحادیه اروپا اقداماتی را انجام دهد . یا در مورد کره شمالی از طریق کشورهای خاور دور نظیر ژاپن ، کره جنوبی ، چین و روسیه وارد عمل می شود . با توجه به این موارد ، باید گفت که آمریکا یک تقسیم کاری را با کشورهای دیگر انجام خواهد داد تا هزینه های متحمل شده را تعدیل کند .
*یکی از اصول تصمیم گیری در سیاست خارجی این است که باز خورد اهدافی که از حالت انتزاعی به انضمامی تغییر یافته اند ، ضرورتا تصمیم گیرنده را یا به سوی تداوم آن اهداف سوق می دهد یا این که وی را به سازگار نمودن اهداف با واقعیات جدید رهنمون می سازد . به نظر شما سیاست خارجی آمریکا پس از حمله به عراق ، کدام خط مشی را در مورد خاورمیانه انتخاب کرده است ؟
ایالات متحده آمریکا پس از حمله به عراق در چارچوب استراتژی کلی خود در حال حرکت است . ولی در برآوردهای ابتدایی ، سیاستگذاران آمریکایی تعدیلاتی بوجود آمده است . به هر حال ، آمریکا در ابتدا ، یکسری از واکنش ها را دست کم گرفت و همچنین در مورد منابع و امکانات تصور کرد که دست بالا را دارد . بر این اساس فکر نمی کنم آمریکا یک چرخش 180 درجه ای در سیاست خارجی خود بوجود آورد . آمریکا با توجه به امکانات و واقعیت های موجود سعی می کند استراتژی کلان خود را دنبال کند . در نتیجه ، مبارزه با تروریسم جزو برنامه اولیه آمریکا خواهد بود . زیرا مبارزه با تروریسم تنها واکنش بیش از حد است . بدین معنا که تروریسم خلا سیاست خارجی آمریکا ، تبیین منافع ملی ، اهداف و استراتژی و امنیت ملی در دهه آخر قرن بیستم میلادی را پر کرده است . باید تاکید کنم که آمریکا با مبارزه با تروریسم بیش از حمله 11 سپتامبر در حال واکنش نشان دادن است ، به عبارت بهتر ، آمریکا سعی می کند از فرصت بوجود آمده برای استقرار نظم نوین استفاده کند . ولی در جریان تحولات عراق مشخص شد که آمریکا باید از متحدان اروپایی خود استفاده کند و به طور قطع ، دولت بوش در دوره دوم فعالیت خود به اروپایی ها بیشتر تمایل نشان خواهد داد تا واگرایی را به سوی همگرایی سوق دهد . بنابراین مسیر قبلی در سیاست خارجی آمریکا طی می شود ، ولی با توجه به واقعیت های موجود ، تعدیلات تاکتیکی نیز رخ خواهد داد .
*از نظر نو محافظه کاران ، بالاترین ارزش قدرت است . از طرف دیگر ، امروزه آنچه قدرت را مطلوب و کارآمد می سازد ، مطلق بودن آن نیست ، بلکه قابل استفاده بودن آن است . تصور می کنید قدرت قدرت سخت افزاری و نرم افزاری آمریکا تا چه میزان توانایی تاثیرگذاری مولفه های ساختاری و زیرساختاری خاورمیانه را دارد ؟ آیا این قدرت برای فروکش کردن بنیادگرایی و تروریسم قابل استفاده است ؟
ظاهرا یکی از اولویت های جورج بوش در دوره دوم ریاست جمهوری ، موضوع حل و فصل بحران فلسطین – اسرائیل است . تصور می کنم اگر آمریکا بتواند آرامش را به فلسطین بازگرداند و به روابط اعراب – اسرائیل سروسامان دهد ، در حوزه های دیگر خاورمیانه ، رادیکالیسم فروکش خواهد کرد . بخش عمده ای از رادیکالیسم و افراط گرایی در منطقه خاورمیانه به موضوع فلسطین – اسرائیل باز می گردد. بنابراین مقدار زیادی از انرژی جورج بوش در دوره دوم ریاست جمهوری صرف موضوع روابط فلسطین و اسرائیل می شود . همچنین اگر آمریکا هرچه سریعتر به وضع به هم ریخته و نابسامانی های عراق پایان دهد و انتخابات را به نحوی قابل قبول در این کشور برگزار کند ، می تواند براساس امکانات ، تاثیر گذاری و کارایی قدرت خود ، اهداف مورد نظر را در منطقه دنبال کند . بنابراین همانطور که شما اشاره کردید ، امروز ، مساله امریکا ، مطلق بودن قدرت نیست ، بلکه باید به دنبال کارایی هایی قدرت خود باشد . البته باید توجه داشت که بخشی از تشدید فعالیت های تروریستی در عراق به این علت بود که جمهوریخواهان برای بار دوم قدرت را بدست نگیرند ، ولی با انتخاب مجدد جورج بوش ، ابتکار عمل از گروه های تروریستی گرفته خواهد شد . لذا اگر آمریکا بتواند اروپایی ها را با خود عمراه کند ، قادر خواهد بود توانایی و قدرت خود را در عمل پیاده کند .
*نومحافظه کاران در آمریکا علی رغم نظر کارشناسان مبنی بر وجود بی ثباتی در جامعه عراق به این کشور حمله کردند . استدلال آنها این بود که با توجه به فقدان قدرت متوازن کننده و رقیب ایدولوژیک ، اگر هم بی ثباتی بوجود آید ، هیچ کشوری در جهان در موقعیتی نیست که بتواند از این بی ثباتی و تنش به نفع خود برای ایجاد منطقه نفوذ استفاده کند . با این وصف ، آیا ایالات متحده توانسته است در بطن ایجاد بی ثباتی سیاسی ، فرهنگی ، اقتصادی و نظامی در منطقه ، سیاست گسترش نفوذ خود را عملی کند ؟
اقدام امریکا در افغانستان یک موفقیت مهم برای دولت بوش محسوب می شود . از طرف دیگر ، سرنگونی صدام حسین را نیز باید به کارنامه موفقیت های دولت بوش اضافه کرد . ولی بی ثباتی پس از صدام حسین یک جنبه منفی برای سیاست خارجی آمریکا محسوب می شود . براین اساس ، تا زمانی که شاهد ناآرامی های موجود در عراق هستیم ، نمی توان از موفقیت دولت بوش در این کشور سخن گفت . اما با توجه به وضعیتی که بوش در انتخابات به دست آورد و همچنین با توجه به حمایت افکارعمومی آمریکا از بوش ، اقدامات بعدی ایالات متحده در عراق از مشروعیت لازم برخوردار خواهد شد . لذا تحت این شرایط ، آمریکا در مراحل بعد موفق خواهد شد سیاست های خود را در منطقه اجرا کند . به هر حال ، عراق یک تجربه بسیار ارزنده ای برای آمریکا بود ، زیرا ایالات متحده متوجه شد که باید برای تحقق اهداف خود در خاورمیانه وارد سیاست همگرایانه با کشورهای اروپایی شود .
*آقای دکتر قوام تصور می کنید آیا قدرت های منطقه ای و فرامنطقه ای توانسته اند از بی ثباتی موجود در عراق به سود گسترش حوزه منافع نفوذ خود استفاده کنند ؟
به هر حال ، وقتی آمریکا خود را درگیر مساله عراق می کند ، بودجه سنگین برای این کار نیز در نظر می گیرد تا تنها ابر قدرت بودن خود را ثابت کند . حوادث موجود در عراق و افغانستان به آمریکا کمک می کند که خلا در سیاست خارجی را بیش از گذشته برطرف کند و این تلاش برای از بین بردن خلاها در سیاست خارجی باعث نفوذ بیشتر آمریکا در منطقه خاورمیانه می شود و پیش بینی من این است که این نفوذ در آینده گستردگی بیشتری خواهد داشت .
*به نظر می رسد دولت بوش در خاورمیانه ، حداقل 3 هدف را دنبال می کند : 1- نهادینه ساختن حضور آمریکا در خاورمیانه 2- خارج ساختن کنترل بازار نفت از دست اوپک 3- انجام اصلاحات در خاورمیانه . حمله آمریکا به عراق و به طور کلی ، تلاش برای اجرای طرح خاورمیانه بزرگ تا چه میزان توانسته است واشنگنتن را به اهداف سه گانه خود برساند ؟
در حال حاضر ، اقدامات آمریکا چندان این کشور را به تحقق اهداف سه گانه خود نزدیک نکرده است . ولی اگر ایالات متحده بتواند مرحله گذار را در خاورمیانه با موفقیت طی کند ، در بلند مدت می تواند به اهداف سه گانه اش در منطقه دست پیدا کند . ولی شرایط در وضعیت کنونی چندان مساعد نیست . اولویت فعلی برای آمریکا این است که بحران را مدیریت کند . ایالات متحده در بلند مدت با درگیر کردن سایر کشورها و کم رنگ کردن منافع قدرت ها خواهد توانست در خاورمیانه ، دست بالا را پیدا کند .
*به نظر می رسد بوش با مطرح کردن جنگ پیشگیرانه و دکترین یکجانبه گرایی ، استراتژی جنگ سرد و مرکب از سیاست مهار و بازدارندگی از طریق سازمان های چند جانبه مانند سازمان ملل متحد و ناتو را به طور کلی کنار گذاشته است به نظر شما ، آمریکا با اتخاذ جنگ پیشگیرانه برای خاورمیانه توانایی اعمال مدیریت بر منطقه و همچنین جلوگیری از تضاد بحران را از دست نخواهد داد ؟
به طور قطع ، آمریکا با چالش هایی مواجه می شود ، ولی باید به درون منطقه ای و یا برون منطقه ای بودن این چالش ها توجه کرد . به نظر می رسد آمریکا چالش هایی را با کشورهای منطقه خواهد داشت ، زیرا ایالات متحده عوامل امنیت زا و امنیت زدا را بر اساس حذف رادیکالیسم و اصلاحات اقتصادی و سیاسی تعریف کرده است . بنابراین به طور طبیعی آمریکا با چالش های ساختاری از سوی کشورهای منطقه مواجه شد . از طرف دیگر ، قدرت های بزرگ نیز در جریانات خاورمیانه سهمی را طلب خواهن کرد و لذا آمریکا با قدرت های دیگر چالش خواهد داشت . به هر حال ، تمامی قدرت های بزرگ در مورد چشم انداز خاورمیانه با یکدیگر هم داستان نیستند . لذا باید دید که آمریکا چه سهمی را برای قدرت های دیگر در نظر می گیرد . سیاست های فعلی آمریکا برای خاورمیانه تغییر وضع موجود است لذا به طور طبیعی ، این سیاست برای حکومت های خواهان حفظ وضع موجود چالش بر انگیز خواهد بود .
*یعنی تصور می کنید آمریکا برای مدیریت تحولات عراق با اتحادیه اروپا و روسیه و چین وارد تعاملات دو یا چند جانبه شود ؟
به نظر می رسد چنین اتفاقی رخ دهد . در جریان این تعامل هم اتحادیه اروپا و هم آمریکا از خود انعطاف نشان خواهند داد . باید توجه داشت که اگر چه دموکراتها در انتخابات آمریکا شکست خوردند ، ولی انتقادات آنها از جمهوریخواهان وارد سیستم سیاسی ایالات متحده خواهد شد و لذا در تصمیم گیریها مورد توجه قرار خواهد گرفت .
*به عبارت دیگر، اتحاد و ائتلاف در حوزه تحولات عراق از کشورهای اروپای شرقی به سوی کشورهای اروپای غربی و قدرتهای مهم اتحادیه اروپا تغییر جهت خواهد داد ؟
فکر می کنم ناتو نقش مستمری در عراق ایفا خواهد کرد . تجلی مشارکت آمریکا و اروپا را صرفا می توان در چارچوب سازمان پیمان آتلانتیک شمالی ( ناتو ) مشاهده کرد . نقش کشورهای اروپای شرقی در عراق نیز بیشتر جلوه سمبلیک دارد ، زیرا مجموعه نیروهای این کشورها در منطقه چندان قابل ملاحظه نیستند . از طرف دیگر ، همان طور که قبلا گفتم ، کشورهای مهم اتحادیه اروپا برای نزدیک شدن به آمریکا و ایفای نقش در حوزه تحولات عراق انعطاف بیشتری نشان خواهند داد ، دلیل اصلی این انعطاف پذیری نیز به افزایش مشروعیت سیاستهای خارجی دولت بوش در میان افکار عمومی آمریکا باز می گردد . اروپاییان از طرف دیگر به خوبی متوجه شده اند که در ازای مخالفت با آمریکا دستاوردهای ارزشمندی به دست نمی آورند . بنابراین اروپاییان نیز در سیاستهای خود تعدیل به وجود می آورند . به نظر می رسد نقش کشورهای اروپایی در زمینه حقوق بشر و طرح خاورمیانه بزرگ افزایش خواهد یافت .
*فکر نمی کنید بحث حقوق بشر در پوشش امنیتی شدن خاورمیانه پس از حمله به عراق رنگ باخته است . به عبارت دیگر ، آیا با شکل گیری بازی با حاصل جمع جبری صفر در خاورمیانه اهمیت مباحث حقوق بشر در خاورمیانه از بین نرفته است ؟
فکر می کنم مباحث حقوق بشر در راستای مسائل امنیتی مطرح خواهد شد . تمامی مسائل پس از حادثه 11 سپتامبر رنگ و بوی امنیتی به خود گرفته است . موضوع حقوق بشر نیز از این اصل مستثنی نیست . لذا باید به حقوق بشر از بعد امنیتی نگاه کرد . بنابراین آمریکا و اروپا نسبت به حقوق بشر امنیتی است . فرض آمریکا و اروپا بر این است که تا زمان تداوم حکومتهای غیر دموکراتیک در منطقه ، تروریسم نیز به حیات خود ادامه خواهد داد . بنابراین آمریکا و اروپا حقوق بشر را به خاطر خود حقوق بشر مطرح نمی کنند ، بلکه به دلیل پیامدهای امنیتی ، مباحث حقوق بشر را مطرح می کنند شاید به همین دلیل باشد که تاکید آمریکا برحقوق بشر بسیار بیشتر از اروپاییان است .
*از ویژگیهای دولت بوش ، رسالت گرایی است . براین اساس ، دولت آمریکا علاقه دارد که تجربه آلمان و ژاپن پس از جنگ جهانی دوم را در خاورمیانه تکرار کند ، در حالی که " ادوارد رودز " معتقد است که وظیفه آمریکا در دهه های 40 و 50 میلادی این بود که لیبرالیسم را برگرداند و نه اینکه آن را ایجاد کند . ئنظر شما در این زمینه چیست ؟
وقتی در مورد کشورهای خاورمیانه صحبت می کنیم ، باید به حد و اندازه های این کشورها نیز توجه کرد . منظور ما از دموکراسی در خاورمیانه ، دموکراسی اروپایی یا آمریکایی نیست که در حد بالایی حقوق بشر رعایت شود . به هر حال ، ایده اصلی آنچان که لیبرالهای سنتی مطرح می کنند ، این است که عامل اصلی تنش در روابط بین الملل ، وجود حکومتهای خود کامه در جهان است . لذا اگر این حکومت ها به سمت دموکراسی کنند ، عامل نجات دهنده خواهند شد . در حال حاضر ، این ایده در چارچوب مبارزه با تروریسم دنبال می شود . دموکراسی برای خاورمیانه در حد و اندازه کشورهای این منطقه خواهد بود . یعنی دموکراسی مورد نظر آمریکا و اروپا با چارچوب ها و ظرفیت های منطقه ، سازگاری خواهد داشت .
*به اعتقاد برخی کارشناسان مسائل آمریکا وضعیت این کشور در خاورمیانه در آستانه حادثه 11 سپتامبر به دلیل شکست سیاست مهار دو جانبه ، ناکارآمدی سیاست تحریم عراق ، روند صلح اعراب – اسرائیل و افزایش احساسات ضد آمریکایی چندان مساعد نبود . بر این اساس ، آمریکا با حمله به عراق به دنبال تغییر وضع موجود در خاورمیانه برامد . به نظر شما ، وضعیت ایالات متحده در خاورمیانه پس از حمله به عراق و تلاش برای تغییر وضع موجود تا چه میزان توانسته است از افزایش قدرت مخالفان واشنگتن بکاهد و حضور اتحادیه اروپا و روسیه در این منطقه را تضعیف کند ؟
آنچه مسلم است ، اینکه از زمان حمله به عراق با یک جریان ضد آمریکایی مواجه شده ایم . به نظر می رسد حرکتهای ضد آمریکایی در خاورمیانه تشدید پیدا کرده است . این جریان نیز هم در بین رهبران و هم در توده های مردم قابل مشاهده است . ولی اگر آمریکا بتواند به وضعیت عراق سر و سامان دهد و مردم به زندگی عادی خود باز گردند ، عراق به یک نمونه بارز برای منطقه تبدیل می شود . به عبارت دیگر ، یک نمونه بارز برای محک زدن موفقیت و شکست سیاستهای آمریکا در خاورمیانه محسوب می شود . حل بحران اعراب – اسرائیل نیز می تواند آبروی از دست رفته آمریکا در منطقه را جبران کند و به طور قطع ، بر تعداد طرفداران ایالات متحده در منطقه بیفزاید . ولی تا زمان ادامه وضع موجود ، حرکتهای ضد آمریکایی در منطقه کاهش نخواهد یافت .
*با توجه به عدم آمادگی اسرائیل جهت پذیرش یک دولت مستقل فلسطینی و همچنین در گذشت یاسر عرفات و حذف او از صحنه معادلات فلسطین ، چشم انداز مناقشه فلسطین و اسرائیل را چگونه پیش بینی می کنید ؟
آنچه مسلم است ، راه پرپیچ و خمی در پیش است ، ولی تصور می کنیم آمریکا در این زمینه به موفقیتهایی دست پیدا کند ، ولی با این وجود ، مناقشه اعراب – اسرائیل بطور کلی حل نخواهد شد . بنابراین آمریکا برای حل مناقشه فلسطین – اسرائیل انرژی بسیار زیادی صرف خواهد کرد .

مصاحبه با « ایران دیپلماتیک » سه شنبه 26 آبان 1383 .


ارسال نظر

(بعد از تائید مدیر منتشر خواهد شد)