Loading...

یک سال بعد از حمله بوئینگ ها به نیویورک و واشنگتن

یک سال بعد از حمله بوئینگ ها به نیویورک و واشنگتن

*ترکیبی از تداوم و تغییر ساختار های نظام بین الملل در دنیای بعد از حوادث یازدهم سپتامبر مشاهده می شود . آیا ایران از جمله قلمروهایی است که از حوادث تروریستی در آمریکا متاثر و دچار تغییر شده یا اینکه همان بازیگر پیشین در منطقه خاورمیانه است ؟
با اینکه از فردای 11 سپتامبر تا کنون قواعد بازی بین المللی به کلی دستخوش تغییر و تحول نشده ولی به لحاظ قواعد بازی ، محیط بین المللی و شکل اتحادها و ائتلاف ها ناظر مجموعه ای از تحولات هستیم . بعد از 11 سپتامبر اقدامات آمریکا در منطقه به خصوص در مرحله اول و در ارتباط با افغانستان به شدت ایران را در حوزه های ژئوپلتیک و امنیت تحت تاثیر قرار داد . چون آنچه بوش مطرح کرد در واقع برخورد فرهنگی هویتی با جهان اسلام و به طور اخص کشورهای منطقه خاورمیانه بود و لذا مسائل امنیتی ایران هم از هویتی مورد توجه و تاثیر قرار گرفت . در این میان حمله آمریکا به افغانستان و به دست آوردن پایگاههایی در کشورهای آسیای مرکزی موقعیت ما را به شدت آسیب پذیر کرده است . در حقیقت می توان گفت تحت تاثیر تحولات جاری ، آمریکا در همسایگی ما قرار گرفته است . مساله امریکا با عراق هم برای ما معنای خاص خود را دارد . هرگونه تحول در عراق اگر بدون اخذ نظر ایران باشد می تواند موقعیت ژئوپلتیک و حوزه هویتی امنیتی ایران را فوق العاده آسیب پذیر کند . تاثیر دیگر 11 سپتامبر که بعد از ایدئولوژیکی می توان مطرح کرد در ارتباط با فلسطین است . همانطور که می دانید بعد از 11 سپتامبر تمام دستاوردهایی که برای صلح در منطقه وجود داشت تقریبا برباد رفت و بر خورد اسرائیل  و فلسطینی ها حادتر شد و اسرائیل سعی کرد از این فرصت به بهانه مبارزه با تروریسم بیشتر استفاده کند . یکی از مواردی که سبب شده ایران در فهرست محور شرارت قرار گیرد تحت این عنوان است که از جنبش فلسطین حمایت می کند یا به گفته آمریکایی ها موانعی برای برقراری صلح در منطقه به وجود می آورد . لذا می بینیم که از این جهت هم ایران تحت فشار است . می توان گفت بعد از 11 سپتامبر تحولاتی مهم و تاثیر گذار بر ایران اتفاق افتاد که سیاست ما در برابر همه این تحولات تا این لحظه واکنشی بوده و نتوانسته ایم ابتکار عمل را در دست بگیریم .
*تاکید شما بر اهمیت موقعیت ایران در حالی است که تا پیش از 11 سپتامبر و براساس نظریه مهار دو جانبه ، جایگاه استراتژیک ایران در برخی از برداشت های حاکم بر امریکا نفی می شد . حال که پدیده ژئوپلتیک اهمیت خود را بازیافته است ، نخست باید دید امریکا به ایران به عنوان کشوری با موقعیت ژئوپلتیک چگونه می نگرد ؟
بعد از فروپاشی نظام دوقطبی و تسریع روند جهانی شدن ، غالب دولتها از جمله دولتهای خاورمیانه اهمیت سرزمینی خود را به میزان قابل توجهی از دست دادند . ولی واکنش امریکا در برابر تروریسم و اقداماتی که بعد از آن انجام داد ، سبب جلب توجه مجدد به ژئوپلتیک در شکل سنتی اش شد . در این میان به دست آوردن پایگاههایی در نقاط مختلف جهان توسط امریکا در حالی که به تدریج اهمیت خود را از دست می داد منزلت یافت و موقعیت کشورهای منطقه و از جمله ایران احیا شد . ایران به لحاظ همسایگی با جمهوری های جدید در آسیای میانه و مجاورت با خلیج فارس و افغانستان ، کشوری محسوب می شود که برای اقدام و تصمیم خود در مورد منطقه باید نظرش را جویا شد ، همانطور که اشاره کردید سعی بسیاری از نخبگان سیاسی امریکا بر این بود که ایران را تقریبا منزوی کنند و بدون حضور ایران تصمیماتی اتخاذ کنند ، ولی بعد از حادثه 11 سپتامبر سیاست های امریکا در منطقه ای می خواست عینیت پیدا کند و عملیاتی شود که ایران در آن واقع شده است . هر چند در این میان گروههایی در دستگاه دیپلماسی امریکا سعی کرده اند سیاست های گذشته را دال بر نادیده گرفتن ایران تعقیب کنند اما موفق نبوده اند . چون ابتدا تصور می شد امریکا به همان راحتی که در افغانستان عمل کرد می تواند وارد عراق و آنچه را که می خواهد به دست بیاورد . ولی کارشناسان و متخصصان روابط بین الملل معتقد بودند ماجرای عراق متفاوت است . یعنی امریکا نمی تواند به شکلی که در مورد افغانستان عمل کرد و به مقدار زیادی ایران را نادیده گرفت وارد عراق شود . سیاستمداران امریکا می دانند در مورد عراق حتما با کشورهایی مثل ایران ، باید گفت و گو کرد و نظراتش را مورد توجه قرار داد .
*اینکه امریکا می خواهد در مورد عراق از رای ایران جویا شود در برهه های دیگر و از جمله حمله به افغانستان تکرار شده است . ولی بعد از مدتی وضع به گونه ای پیش رفت که امریکا ایران را به اخلال در امور افغانستان متهم کرد . بنابراین ژئوپلتیک بودن موقعیت ایران الزاما به مفهوم شرکت در فصل میوه چینی نیست ؟
اهمیت ایران از نظر ژئوپلتیک مربوط به شرایطی است که دیپلماسی ما خود را با شرایط دگرگون کننده ای که در محیط اتفاق افتاده ، انطباق دهد و اگر نتواند چنین کند مسلما از نظر امنیتی و تامین منافع ملی دچار مشکل خواهیم شد . ایران باید به گونه ای عمل کند که مورد استفاده ابزاری قرار نگیرد . به همین علت نباید نسبت به این تحولات واکنشی عمل کنیم . اگر بتوان دیپلماسی فعال در سطح منطقه و در سطح سازمانهای بین المللی و در قالب دیپلماسی به صورت کنفرانس و ... داشت ، تا حد زیادی می توان از شدت تهدیدات کاست و از فرصت ها در جهت تامین منافع ملی بهره گرفت . آنچه مسلم است امریکا دنبال منافع خود و در صدد استقرار نظم هژمونیک است . حال تا چه اندازه موفق می شود بحث دیگری است اما بعد از حادثه 11 سپتامبر امریکا به این شرایط به مثابه فرصتی می نگرد که به او اجازه می دهد فترت پیش آمده در حد فاصل فروپاشی نظام دو قطبی تا حادثه 11 سپتامبر را جبران کند . بنابراین اقدامات امریکا در مجموع به نفع کشورهای منطقه نخواهد بود و حتی در ارتباط با رژیم های محافظه کار عرب مثل عربستان در پی آن است که قدرت چانه زنی اش را افزایش دهد و امتیازهای پیاپی کسب کند . وجه دیگری از واقعیت این است که امریکا می خواهد با تسلط بر عراق ، نفت منطقه را در کنترل بگیرد و این از آن رو نیست که نیاز به نفت دارد ، بلکه می خواهد از موضع قدرتمندانه تر با کشورهای اروپایی ، ژاپن و رقبای بالقوه و بالفعل در خصوص انرژی وارد معامله شود .
*آیا امریکا می خواهد منافع ملی خود را در خلال کنار گذاشتن و یا تحت فشار قرار دادن حکومت هایی در منطقه تامین کند که غیر دموکراتیک می خواندشان ؟
به این صورت که مطرح می کنید ، خیر . امریکا بعد از 11 سپتامبر سعی کرد خطوط میان رژیم های اسلامی محافظه کار و رادیکال را روشن کند . یعنی اقدامات تروریستی را به رادیکالیزمی که در جهان اسلام و در اشکال مختلف وجود دارد نسبت داد . به هر حال در هیات حاکمه کشوری مثل عربستان گروههای حامی بن لادن بوده و هستند . لذا طبیعی است که امریکا بخواهد به چنین کشورهایی فشار وارد کند . در عین حال این کشورها بعد از 11 سپتامبر در موقعیت بسیار آسیب پذیری قرار گرفته اند و این از آن روست که آمریکا با توجه به قطعنامه های شورای امنیت سازمان ملل دست خود را برای هر نوع مداخله در امور این کشورها باز می بیند .
*اعتقاد شما و اکثر تحلیلگران سیاست خارجی ایران این است که دیپلماسی ایرانی نتوانسته از شرایط مساعد بهره کافی بگیرد . البته مایل نیستم بحث معطوف به بررسی دلایل این ناکامی شود ، اما آنچه کمتر مورد توجه قرار می گیرد این است که آیا واقعا دستگاه سیاست خارجی ایران درک و فهم درستی از تحولات یک سال اخیر داشته است که حالا بخواهد از شرایط موجود امتیاز کسب کند و حوزه نفوذ خود را گسترش دهد ؟
احساس می کنم کار تخصصی و جدی در مورد تحولات مورد نظر صورت نگرفته و این ناشی از دستگاه تصمیم گیری و سیاستگذاری خارجی ماست که تشخیص نمی دهد کدام عناصر له یا علیه منافع ملی ماست . باید گفت رویه منسجمی در ارتباط با تحولات یکسال اخیر نداشته ایم . با این وصف دستگاه امور خارجه هم فاقد استقلال عمل لازم بوده که در صورت تشخیص درست شرایط بتواند در جهت تامین منافع ملی حرکت کند . وجود مراکز گوناگون تصمیم گیری در ارتباط با دیپلماسی منجر به شکل نگرفتن تصویر روشن و دقیق از دنیای بعد از 11 سپتامبر شده و ما از درک نقش و جایگاه واقعی مان عاجز مانده ایم .
*می توان شرایط یکسال اخیر را زیر عنوان قلدرمابی امریکا تفسیر کرد آیا این جهت گیری می تواند ما را در شناخت واقعیت ها کمک کند ؟
این عنوان برای امریکا دور از حقیقت نیست . یعنی دراینکه بعد از 11 سپتامبر جنبه های نظامی گری و هژمونیک امریکا فوق العاده پر رنگ شده شک نیست . امریکا سعی کرده روشهای فرهنگی و دیپلماسی را فعلا کنار بگذارد ، برای حاکمان این کشور مهم  نیست افکار عمومی جهان نسبت به آنها چه قضاوتی دارد . حال آنکه در دوران جنگ سرد ، امریکا سرمایه گذاری عظیم فرهنگی به منظور ارائه یک چهره دموکراتیک و طرفدار صلح و عدالت از خود در دنیا داشت . الان امریکا می گوید تشخیص داده ایم فلان گروه یا کشور تروریسم و حامی تروریسم است پس برخورد می کنیم . بنابراین ضمن اینکه معتقدیم روش امریکا قلدرمابانه است اما باور دارم که نباید رویدادها را از منظر امپریالیست بودن امریکا تحلیل کرد . چون مسلما پاسخ مناسبی که همسو با منافع ملی ما باشد دریافت نخواهیم کرد .
*دو موضوع امنیتی شدن هویت و نظامی گری امریکا را که عنوان کردید در نزد اروپایی ها چه اعتبار و ارتباطی دارد ؟ منظورم این است که آیا اروپا موافق است امریکا برای دفاع از ارزشهای جهان لیبرال دموکرات به روش نظامی متوسل شود ؟
آمریکا بعد از 11 سپتامبر سعی کرده هویت غرب را در مقابل هویت اسلامی قرار دهد . البته درست است که امریکا در چارچوب تمدن اسلامی بین اسلام سنتی و اسلام مبارزه جو و رادیکال تفکیک قائل می شود ولی به هر صورت نمی توان گفت اروپا با این روش امریکا همداستان است . در بدو امر اروپا خود را همسو با امریکا نشان داد و رهبران اروپا با مسافرت به امریکا و بازدید از ویرانه های باقیمانده از مرکز تجارت جهانی ، سمپاتی خود را نسسبت به این کشور نشان دادند ولی بعد از حمله به افغانستان و به خصوص در جریان طرح حمله به عراق ، اروپا از همراهی با امریکا کنار کشیده است و منافع خود را جست و جو می کند .
 
روزنامه ایران ، یکشنبه 17 شهریور 1381 ، شماره 2236 .


ارسال نظر

(بعد از تائید مدیر منتشر خواهد شد)