Loading...

پایان عصر تروریسم

پایان عصر تروریسم


*همانطور که می دانید تعریف مفاهیم در عصر جدید روابط بین المللی " تغییر یافته " به نظر می رسد که مفاهیمی چون " جنبش های آزادیبخش " از جایگاه حقوقی و سیاسی برخوردار نباشند . مثلا اگر سازمانی چون سازمان آزادی بخش فلسطین و دیگران در دوران نظام دوقطبی دارای جایگاه ویژه ای بودند ، در شرایط کنونی این گونه سازمان ها از سوی آمریکا به عنوان " سازمان های تروریستی " تعریف می شوند و این روند در نظام سلسله مراتبی جدید در جهان در حال نهادینه شدن است . حالا به اعتقاد شما چه اتفاقی در روابط بین الملل موجب چنین فرایندی شده است ؟
در دوران جنگ سرد سیستم دوقطبی قواعد بازی بین المللی به صورتی بود که هم آمریکا و هم شوروی هر دو به نحوی از یکسری جنبش ها حمایت می کردند . برحسب اینکه ایدئولوژی و دیدگاه آن جنبش مربوطه حالا جنبش آزادیبخش ملی بود یا جنبش های اجتماعی ، قومی و یا جنبش هایی در جهت تقویت ناسیونالیسم بودند و یا حالت جدایی طلبانه داشتند ، به نحوی مورد حمایت ابرقدرت ها بودند . عمدتا جنبش هایی که گرایشات چپ و مارکسیستی مورد حمایت شوروی بودند . آنهایی که تا اندازه ای گرایشات مذهبی داشتند آمریکا به عنوان "سدی در مقابل کمونیست " و به عنوان ایجاد موانعی برای رشد حرکت های کمونیستی از این نوع جنبش ها به اصطلاح موازنه قدرت را به نحوی به نفع خودشان تمام کنند . البته این خارج از موازنه قدرتی بود که به بحث سلاح های استراتژیک مربوط می شد . چون یک بخش از این موازنه قدرت در چارچوب بازدارندگی و بازدارندگی متقابل و به صورت " موازنه وحشت " بین شرق و غرب و در چارچوب سلاح های هسته ای بود . اما بخش دیگر این موازنه ،  در حقیقت خارج از مسائل استراتژیک و نظامی بود که به صورت حمایت از یک گروه یا گروه دیگر سعی می شد تامین شود . بنابراین می شود گفت که هنجار نظام بین الملل آن موقع و قواعد بازی به گونه ای بود که این جنبش ها به اصطلاح یک جا و مکانی در عرصه سیاست بین الملل داشتند ولی با فروپاشی نظام دوقطبی در حقیقت می شود گفت که مقدار زیادی از این جنبش ها به حال خود رها شده اند و حتی بعضا محو شده اند . جنبش هایی که در کشورهای آمریکای لاتین و آفریقا وجود داشت و بیشتر حالت های قوم گرایانه داشتند که بیشتر اطراف شوروی تحت عنوان " جنبش های آزادیبخش ملی " حمایت می شدند ، با فروپاشی نظام دوقطبی تعداد زیادی از اینها از صحنه خارج شدند . در مقابل ، جنبش هایی که دارای ریشه اجتماعی بودند و به نیازهایشان پاسخ داده نشده بود ، باقی ماندند ، که از آن جمله ، می توان به گروه های مختلف اسلامی اشاره کرد .
*تکلیف آن انرژی که در کشورهای آفریقایی یا آمریکای جنوبی جمع شده و یا از بین رفتن نظام دوقطبی وجود داشت ، چه شد ؟
مقدار زیادی از اینها عملا فلسفه وجودی خودشان را از دست دادند . یعنی به طور کلی آن فضای مفهومی خودشان را از دست داده بودند . بنابراین ، مقدار زیادی از این انرژی که قبلا صرف تقویت این جنبش ها می شد ، عملا مستحیل شد در یک سری NGO ها ، به اصطلاح یکسری نهادهای غیر حکومتی که برحسب موارد کارکردهای مختلفی داشتند از قبیل مسائل زیست محیطی ، محرومیت هایی که در جاهای مختلف وجود داشت و گروه هایی که به اصطلاح درصدد احقاق حقوق طبقه محروم بودند.
*پتانسیل های موثر در تغییر نظام های خاص چه سرانجامی پیدا کرد ؟
معمولا اینها از بیرون حمایت می شدند و به اصطلاح یک ورودی (input) داشتند اینها را تقویت می کرد . اگر این نیرو از بیرون وارد نمی شد ، احساس می کردند که بدون پشتیبان هستند و به اصطلاح به نوعی پشت شان خالی می شد . بعد از فروپاشی شوروی ، هیچ حمایتی نه از نظر مالی و نه از نظر سیاسی و نه از نظر تسلیحاتی از آنها نشد و در نتیجه این گروه ها احساس کردند که این روند باعث می شود که دولت ها هم تحت تاثیر نیروهای فراملی قرار بگیرند . این موقعیت ضعف موجب می شود که این گروه ها که گروه های تروریست نامیده می شوند ، خودشان راسا اقدام کنند و تحت این شرایط چون آن کارکرد دوران جنگ سرد را از دست داده بودند به صورت گروه های بدون حمایت قدرت های بزرگ در آمدند و لذا خودشان سعی کردند به صورت شبکه ای فعالیت هایی را انجام بدهند . فروپاشی نظام دوقطبی عملا باعث شد که اینها جایگاه مناسبی نداشته باشند . یعنی نتوانند در سازمانهای بین المللی به رسمیت شناخته شوند و نه در آنجا کرسی ای داشته باشند و نه اینکه مورد حمایت قدرت های بزرگ قرار بگیرند . به همین دلیل ملاحظه می کنیم که بعد از حادثه 11 سپتامبر ، آمریکا رسما مبارزه علیه تروریسم را اعلام می کند . البته بعد از فروپاشی نظام دوقطبی کارشناسان مختلف آمریکایی و رهبرانشان در سطوح مختلف در وزارت خارجه و دفاع گهگاهی اشاره به افزایش نقش گروه های تروریستی در دنیا می کردند . ولی بعد از 11 سپتامبر و بعد از آنکه شورای امنیت دو قطعنامه علیه تروریسم تصویب کرد مشروعیت لازم برای مبارزه با تروریسم از سوی قدرت های بزرگ و عمدتا آمریکا به دست آمد .
*در واقع یعنی حذف نظام دوقطبی و ایجاد یک نظام  سلسله مراتبی موجب حذف جنبش های آزادی بخش شد ؟
بله ، موجب حذف جنبش های آزادی بخش و یا جنبش های ناسیونالیستی شد . در هر صورت اگر بخواهیم ریشه ها را مورد بررسی قرار دهیم می بینیم مقدار زیادی از این گروه های ناراضی کسانی هستند که در روند مدرنیزاسیون سریع در بسیاری از کشورهای دنیا از جمله کشورهای خاورمیانه دچار احساس بی هویتی و ناامنی از جمله کشورهای خاورمیانه دچار احساس بی هویتی و ناامنی شدند و در حاشیه قرار گرفتند . بنابراین تحت این شرایط ملاحظه می کنیم به صورت یکسری گروه های بالقوه ناراضی در آمدند . آنها احساس کردند که این مدرنیزاسیون یک نوع " غرب گرایی " است . بنابراین مقدار زیادی از موضع گیری آنها بر علیه روند غربی شدن بود . در ایران و کشورهای اسلامی هم ، آنها احساس کردند که یک تقابلی بین سنت های اسلامی و مدرنیته به وجود آمده و در نتیجه ، در برابر مدرنیته واکنش نشان دادند.
*مبانی این تروریسم در نظمی که آمریکا می خواهد در دنیا ایجاد کند و جنبش های آزادی بخش را حذف کند ، چیست ؟ یعنی چه عواملی موجب شد تا در تصمیم گیری آمریکا ، این نیروها به عنوان تروریست قلمداد شوند ؟
علت اینکه اینها به عنوان تروریست محسوب می شوند این است که آمریکا احساس کرد که در نظم نوین بعد از فروپاشی نظام دوقطبی و دوران پایان جنگ سرد کنترلی بر روی گروه هایی که خارج از دولت ها عمل می کردند ندارد و در نتیجه درصدد بود که به نحوی این گروه های لجام گسیخته را که دیگر مثل گذشته تحت کنترل ابرقدرت ها در جاهایی نمی توانستند مورد استفاده قرار بگیرند ، از میان بردارد . این اقدام تحت عنوان " اقدامات ضد تروریستی " آغاز شد .
*یعنی در زمان نظام دوقطبی به گونه ای کلیه جنبش های آزادی بخش در دنیا تحت کنترل یکی از موضع های قدرت بودند و حالا بخشی از اینها فاقد کنترل هستند ؟
بله ، همین طور است . قبلا با توجه به ماهیت جنبش ها و با توجه به ایدئولوژی ای که دارا بودند مورد حمایت بلوک های شرق و غرب قرار می گرفتند . ولی با تحولات جدید اینها مثل گذشته جای مشخصی نداشتند و موردی نبود که بتوانند هدف های قدرت های بزرگ را دنبال کنند . قبلا با توجه به ماهیت جنبش ها و با توجه به ایدئولوژی ای که دارا بودند مورد حمایت بلوک های شرق و غرب قرار می گرفتند . ولی با تحولات جدید اینها مثل گذشته جای مشخصی نداشتند و موردی نبود که بتوانند هدف های قدرت های بزرگ را دنبال کنند . در واقع ، پس از فروپاشی شوروی ، بحث موازنه قدرت بین شرق و غرب منتفی بود و نمی توانست حمایت آمریکا از یک جنبش برایش امتیاز مثبت محسوب شود . ضمن اینکه این گروه ها در خیلی از موارد سدی شده بودند برای تامین سیاست ها ، هدف ها و منافع آمریکا . یعنی آمریکا آنها را مانعی برای تامین هدف های خود می دید . در حالی که در گذشته این جنبش ها می توانستند در راستای اهداف آمریکا حرکت کنند . بنابراین هم از نظر ایدئولوژی و هم از نظر مسائل امنیتی و هم از نظر موضوع موازنه قدرت و از نظر سیاسی کارکرد خود را از دست داده بودند . علت عمده ای که آمریکا درصدد بر آمد که با این گروه ها مقابله کند این بود که احساس کرد دارد وضعیتی پیش می آید که از کنترلش خارج می شود . استدلال آمریکا این است که علت گرایشات تروریست ها به خاطر نارضایتی هایی از حکومت های موجود است و سرکوب هایی که در این مدت شده اند . لذا سران کاخ سفید درصدد برآمدند که بحث " دموکراتیزه کردن " دولت ها را مطرح کنند .
*قبل از اینکه به بحث دموکراتیزه کردن بپردازیم این سوال پیش می آید که برخی جنبش ها بوده اند که با تکیه بر آمریکا عمل می کردند ، تکلیف این جنبش ها چیست ؟
این جنبش ها از لحاظ اینکه ایدئولوژی ای آنها اغلب اعتقادات مذهبی بود و طبیعتا گرایشات مذهبی در تقابل با کمونیسم تلقی می شود ، تا زمان فروپاشی شوروی مورد تایید بود . ولی با فروپاشی نظام دوقطبی این گروه از جنبش ها چون حالت مبارزه جویانه و رادیکال داشتند ، آمریکا شدیدا به مقابله با آنها پرداخت .
*این گروه ها فقط اسلامگرا بودند یا ایدئولوژی های دیگری هم داشتند ؟
چون این جنبش ها در خاورمیانه بودند و مذهب غالب در این منطقه هم اسلام بود ، ایدئولوژی آنها هم اسلام بود . در عین حال ، اغلب این جنبش ها از یک قرائت رادیکال از اسلام تاثیر می گرفتند . به همین دلیل ، آمریکا سعی کرد بین این جنبه های اسلام افراطی و رادیکال و اسلام سنتی تفکیک قائل شود و به این صورت مطرح کند که " ما به هیچ وجه مخالف با اسلام نیستیم ، بلکه مخالف نیروهای تروریسم و افراطی هستیم " .
*با وقوع انقلاب اسلامی در این فرآیند تغییراتی ایجاد شد یا در مورد انقلاب اسلامی هم همین طور بود ؟ چون یکی از ویژگی های انقلاب اسلامی در ایران هم ، وجه " ضد آمریکایی " این حرکت است ؟
آمریکا ، جمهوری اسلامی ایران را به عنوان یک دولت در تقابل با خویش دید و در حالی که ما کشورهای محافظه کاری مثل عربستان سعودی ، اردن و امارات را داشتیم که در آنها بنیادگرایی وجود داشت که می توانست در تقابل با منافع آمریکا باشد ، ایالات متحده بیشتر نگران ایران بود . چون در اینجا گرایش اسلامی در چارچوب یک دولت مطرح بود . نگرانی آمریکا آن بود که با پیروزی انقلاب در ایران ، گروه هایی هم که در خارج از دولت در این منطقه عمل می کردند ولی به رغم آمریکایی ها ، ایدئولوژی افراطی داشتند به خصوص گروه هایی که کاملا با اسرائیل مخالف بودند ، موضع گیری شان در قبال سیاست های آمریکا تقویت شود .
*در واقع ما می توانیم این موارد را مطرح کنیم که با فروپاشی ایدئولوژی مارکسیسم که یک نوع اندیشه آزادی بخش را ارائه می کرد و دوران طولانی ای کلیه مبارزات در دنیا متکی بر آن بود . نگرانی برای آمریکا وجود داشت که یک اندیشه دیگری به نام "اسلام بنیادگرا" مبنای این جنبش آزادی بخش شود ؟
دقیقا همین طور است . در حقیقت آمریکا از این وحشت داشت که یک ایدئولوژی جایگزین مارکسیسم به صورت اسلام مبارزه جو و بنیادگرا ایجاد شود که بتواند نقش یک آلترناتیو دیگر را در مقابل غرب ایفا کند . بنابراین ، این نوع اسلام که خواستار تغییر وضع موجود بود و وضع موجود را به طور کلی در جهت عدالت و انصاف تلقی نمی کرد و آن را " سرکوبگرایانه " می دانست ، با این وضعیت به مقابله برخاست .
*اصولا جنبش های آزادی بخش مردمی در عصر جدید روابط بین الملل چه جایگاهی دارند ؟ تکلیف این جنبش های آزادی بخش به عنوان یک پتانسیل در روابط بین الملل با توجه به اینکه آنها " تروریست " شناخته شده اند ، چیست ؟
در دوران جنگ سرد و نظام دوقطبی جنبش های آزادی خواه در تقابل با آمریکا بودند . اکثر قریب به اتفاق متحدین آمریکا در کشورهای جهان سوم را عمدتا دیکتاتورها تشکیل می دادند و در نتیجه بسیاری از این جنبش های آزادیخواهانه عمدتا در کشورهای جهان سوم دارای نظام های دیکتاتوری فعال بودند . ولی آمریکا نه تنها از آنها حمایت نمی کرد بلکه در خیلی از موارد با طبقه حاکم به سازش برعلیه این توده به پا خاسته و استقلال طلب بر می آمده . لذا بحث حقوق بشر را آمریکا مطرح می کرد ، ولی ما ملاحظه می کنیم که هرگاه این جنبش ها با مارکسیسم آمیخته می شدند حساسیت آمریکا هم بیشتر می شد . بیشتر درصدد سرکوب آنها از طریق دولت های دست نشانده برمی آمد . امروز آمریکا این موضوع را تحت عنوان دموکراتیزه شدن ، و دفاع از حقوق بشر مطرح می کند . در حالی که یک موضوع پارادوکسیکال و متناقض وجود دارد . یعنی آمریکا از طرفی بحث حقوق بشر را مطرح می کند و از طرف دیگر اقداماتی را پیش گرفته که بر ضد حقوق بشر است . تا قبل از سپتامبر آمریکا فشارهایی را به عنوان نقض حقوق بشر به کشورهایی از روسیه گرفته تا چین وارد می کرد . اما بعد از حادثه یازدهم سپتامبر می بینیم اقلیت هایی که در بعضی کشورها هستند مثل چچنی ها در روسیه ، مورد حمایت آمریکا قرار نمی گیرند ، بلکه حمایت آمریکا به سمت روسیه است .
*با توجه به این پتانسیل که همواره عده ای از مردم مخالف نظام هایشان هستند ، این ضرورت در روابط بین الملل به وجود نخواهد آمد که جنبش های مردمی در قالب جدید روابط بین الملل بتوانند حقوقشان را پیگیری کنند ؟
با از بین رفتن نظام دوقطبی در جهان و تسریع در روند جهانی شدن ، ناظر به ظهور تعداد زیادی از NGO ها در اقصی نقاط جهان هستیم و عمدتا فعالیت این NGO  ها در جهت تامین حقوق مدنی و آزادی های مدنی برای مردم است . لذا این جنبش ها طبیعتا فشارهایی را به دولت ها می آورند .
*این جنبش ها نهادینه شده اند ؟
بله ، چرا که سیستم دوقطبی که روابط بین الملل را در قالب Nation-State  تعریف می کرد دچار تغییر و دگرگونی شده و جهانی شدن هم شرایطی را به وجود آورده که تشکیل چنین جنبش هایی را اجتناب ناپذیر کرده است . حتی در خود کشورهای توسعه یافته غربی هم که مردم دچار سرخوردگی هایی از حکومت های قبلی شان شده اند مثل اروپا آنها هم به سمت تشکیل NGO متمایل شده اند . چون احساس می کنند در قالب این جنبش ها بهتر می توانند خواسته هایشان را مطرح کنند . منتها نقش یا خواسته های افراد در NGO ها در جوامع مختلف به یک شکل نیست . یعنی نمی شود گفت که یک شبه در تمام دنیا NGO ها تشکیل شده اند و حالا مردم می توانند خواسته هایشان را مطرح کنند . در واقع باید گفت که NGO ها برحسب حرکت این جوامع در راه جهانی شدن رشد و توسعه پیدا کرده اند . این هدف البته شعار لیبرال های کلاسیک بود ، آنها معتقد بودند که باید به اقلیت ها توجه کرد و اصل اراده انسانها در تعیین سرنوشتشان را دنبال می کردند . به غیر از آن یک سنت ویلسونی هم در روابط بین الملل داریم که برپایه آن می توانیم در دنیا صلح را برقرار کنیم که جهان در راه دموکراتیزه شدن حرکت کند و از اقتدارگرایی و دیکتاتوری فاصله بگیرد . آمریکا هم دارد از همین تز استفاده می کند اما باید به اصالت این تز شک کرد . چون قبل ازهرچیزباید دید که این جوامع تا چه حد آمادگی دموکراسی را دارند و در ثانی آیا چنین اراده ای وجود دارد یا نه ؟
*همان طور که می دانید آمریکا گروه حزب الله را یک گروه خشونت طلب می داند و درصدد حذف آن است . از طرف دیگر سازمان مجاهدین خلق (منافقین ) را هم به همین ترتیب تروریست نامیده و آنها را در ظاهر خلع سلاح کرده است . اما این امکان وجود دارد که آنها را به عنوان یک اهرم فشار بر ایران برای کاهش تاکید بر شیعه گری در عراق به کار ببرد . به عقیده شما آیا آمریکا دست به چنین کاری خواهد زد ؟ در حالی که این هم ، یکی از همان پارادوکس هاست .
بله ، واقعا ما این پارادوکس را در مورد مواضع آمریکا دیده ایم . موارد خیلی نادری بوده که آمریکا برخلاف  منافعش عمل کرده و تنها به حقوق بشر ارج گذاشته باشد . این وضعیت پارادوکسیکال در سیاست خارجی آمریکا هست . مثل همان موضعی که در برابر چچن و روسیه داشتند که یک زمانی به روس ها خرده می گرفتند و زمانی دیگر آنها را ترغیب به قلع و قمع چچن های استقلال طلب می کردند . در مورد مسئله مجاهدین خلق ( منافقین ) هم همین وضعیت صادق هست . آمریکا از این گروه به عنوان اهرم فشار استفاده می کند . در حالی که در دستگاه حکومتی آمریکا عده ای مخالف و موافق نسبت به این وضعیت وجود دارند . گروهی معتقدند که آمریکا باید از این گروه ها برای تحت فشار قرار دادن دولت ها استفاده کند و گروهی دیگر معتقدند که این مسئله با برنامه مبارزه با نقض حقوق بشر آمریکا در تعارض است . این مبارزه را بین دو گروه دستگاه حکومتی آمریکا می بینیم ، البته در اروپا هم وضع به همین منوال است .
*حمایت ایران از حزب الله لبنان از سوی آمریکا به عنوان حمایت از تروریسم تعبیر شده ، در حالی که حمایت آمریکا از بعضی از جنبش های مردمی در زمان صدام ، حمایت از احمد شاه مسعود و استفاده از مجاهدین خلق ( منافقین ) این تعبیر را در ذهن ایجاد می کند که جنبش هایی به رسمیت شناخته می شوند که از سوی آمریکا مورد حمایت قرار بگیرند . به نظر شما این تعبیر درست است ؟
به طور کلی وقتی وضعیت خاورمیانه را بررسی کنیم و گروه های رادیکال و خط مقدم را در برابر اسرائیل مورد توجه قرار دهیم ، به این نتیجه می رسیم که وضعیت در این منطقه با دیگر مناطق فرق می کند . در این منطقه تعریف و جایگاه تروریسم برحسب برخورد با اسرائیل متفاوت است . طبیعتا حزب الله هم که مخالف سرسخت اسرائیل و موافق آرمان های فلسطینی است به عنوان تروریست شناخته خواهد شد و اما در مورد گروه های دیگر که گفتید به آنها کمک می شود ، چون در ارتباط با اسرائیل نبوده اند و برای از بین بردن یک حکومت دیگر فعالیت می کردند ، مورد حمایت آمریکا قرار می گیرند و به نوعی از بین رفتن طالبان و صدام به نفع اسرائیل است و این خط کشی ها بر مبنای منافع اسرائیل مشخص می شود .
*به نظر شما منافع ملی ایران در حال حاضر در مورد حمایت از حزب الله لبنان چه حکمی می کند ؟
به طور کلی باید بگویم که قطعا آمریکا با هر رادیکالیسم اسلامی برخورد خواهد کرد ، به خصوص هر نوع رادیکالیسمی که باعث به خطر افتادن اسرائیل شود . در حال حاضر آمریکا در حال ورود به پروسه صلح خاورمیانه است و مسئله " نقشه راه " را مطرح می کند .بنابراین تحت این شرایط در برابر موانع به وجود آمده واکنش شدیدی نشان خواهد داد . لذا تحت این شرایط این گروه ها نباید گزک به دست آمریکا بدهند و نقطه ضعفی برای استفاده آنها باقی بگذارند . به هر صورت بعد از یازدهم سپتامبر برخورد بسیار جدی با گروه های رادیکال اسلامی و دولت هایی که از این گروه ها حمایت می کنند ، متصور است .
*روسیه هم در این موقعیت و با توجه به قدرت اتمی به نظر می رسد چند سالی است سر به درون خود فرو برده و کوچک ترین مخالفتی را با آمریکا ندارد . آنها حتی در مورد عراق که رابطه نزدیکی با آنها داشتند اعتراضی نکردند. به نظر شما این ضرورت احساس نمی شود که کشورهایی مثل ما هم برای مدتی به مسائل داخلی بپردازند و اجازه بدهند این مسئله به طور طبیعی طی شود ؟
حالا ما برای اولین بار در همسایگی آمریکا قرار گرفته ایم و در عین حال همسایگی با آمریکا در عین ایجاد یک فرصت جدید برای بهره برداری دستگاه دیپلماسی ما ، می تواند چالش هایی را هم ایجاد کند ، تاکنون سابقه نداشته که ما هم در مرزهای غربی و هم در مرزهای شرقی در همسایگی آمریکا قرا بگیریم . ما وارد چالش هایی شده ایم و قاعدتا موضع گیری هم خواهیم داشت . همان طور که گفتم بعد از یازهم سپتامبر ، حملات به افغانستان و حمله به عراق عملا باعث شده که قدرت چانه زنی دولت ها کاهش پیدا کند . بنابراین توانایی گذشته عملا وجود ندارد . ایران باید در جاهایی که لازم است و می تواند مثل موضوع عراق همکاری و از فرصت ها استفاده کند . در واقع باید تهدیدها را به حداقل برساند و به نحوی این تهدیدات را تبدیل به فرصت کند نه بالعکس.

روزنامه همشهری ، چهارشنبه 7 خرداد 1382 ، شماره 310 – 3062 .


ارسال نظر

(بعد از تائید مدیر منتشر خواهد شد)