Loading...

راهکارها و الزامات توزیع قدرت سیاسی

راهکارها و الزامات توزیع قدرت سیاسی

 *در حوزه سیاست های مقایسه ای بحث در مورد توزیع قدرت سیاسی از اهمیت زیادی برخوردار است ، به چه علت سیاست شناسان چنین اهمیتی را برای این مبحث قائل شده اند ؟
ما هر زمان که در مورد توسعه سیاسی بحث می کنیم و یا خود سیاست را مورد بررسی قرار می دهیم ، با مقوله قدرت سروکار داریم . در فرایند توسعه سیاسی ، قاعدتا باید حرکتی از انباشت قدرت به سمت توزیع مجدد قدرت داشته باشیم . بنابراین اگر ما بخواهیم بحث مشارکت سیاسی را مطرح کنیم که شریک کردن مردم در قدرت و فرایند سیاستگذاری است با مقوله توزیع مجدد قدرت سروکار داریم ، همانطور که در اقتصاد منابع فیزیکی جامعه بی نهایت نیست و ما مشمول قانون کمیابی هستیم ، در سیاست هم در حوزه قدرت این مساله می تواند صادق باشد . یعنی در حقیقت قدرت بی نهایت نیست . به عبارتی اگر 30 درصد از قدرت را بین جامعه تقسیم کنیم ، در جبهه مقابل 70 درصد از قدرت در مرکز باقی می ماند و اینگونه نیست که بگوییم 90 درصد قدرت در مرکز وجود خواهد داشت . چون مشمول قانون کمیابی است . وقتی بخش هایی از جامعه فعال شده و در سیاستگذاری صاحب نقش می شوند ، این به معنای آن است که قدرت از جایی گرفته شده و به جای دیگر منتقل شده است و یا اگر در یک بخش ، قدرت متمرکز می شود و با انباشت قدرت مواجه هستیم ، این بدین معنا می باشد که قدرت در سایر بخش ها تقلیل یافته است . دقیقا همان قانون اقتصادی در اینجا حاکم است . به نوعی یک بازی با حاصل جمع مثبت و یا منفی وجود دارد . بنابراین هر جا که صحبت از دموکراسی و توسعه سیاسی می کنیم ، با مقوله توزیع مجدد قدرت مواجه هستیم . برای اینکه این کار کمک می کند به مشارکت سیاسی و مشارکت سیاسی هم باعث می شود که مردم نقش داشته باشند و در سرنوشت خودشان ذی مدخل باشند و بدین طریق از اقتدارگرایی به مقدار زیادی فاصله گرفته می شود .  استیون یکی از نظریه پردازان علم سیاست است . او سیاست را عبارت از توزیع اقتدار آمیز ارزش ها تعریف می کند . اکثر این بحث مطرح می شود که چه کسی ، چگونه ، چه وقت ، به چه میزان باید کسب شود و این قدرت به چه صورت توزیع بشود . بنابراین توزیع قدرت ، محور بحث سیاست است که ما می توانیم تجلیاتش را در ادبیات توسعه سیاسی و دموکراسی مشاهده کنیم .
*تا کنون چه مدل هایی ارائه شده که با تکیه بر آنها می توان توزیع قدرت سیاسی را مورد تجزیه و تحلیل قرار داد؟
به طور کلی تاکنون سه مدل مطرح شده است . اولین مدل ، الگوی نخبگان حاکم است و مدل های کثرت گرایی و پوپولیستی هم مدل های دیگری هستند که عرضه شده اند . در چارچوب مدل نخبه گرایی ، برخی معتقدند در شرایطی که دموکراسی هم مستقر است ، در عمل تصمیم گیری ها توسط یک گروه اقلیت و نخبه اتخاذ می شود و بقیه مردم به نحوی به بیگاری گرفته می شوند . این مباحث را افرادی مثل " سی رایت میلز " و " شومپیتر " مطرح کرده و معتقدند که وقتی در نظام های دموکراتیک از رقابت صحبت می کنیم ، در واقع رقابت بین نخبگان مورد بحث قرار می گیرد .
*با این تفاوت که در حکومت دموکراتیک این مردم هستند که نخبگان را بر حسب رای خود انتخاب می کنند ؟
بله ؛ تفاوتی که بین نظام های اقتدارگرا و دموکراتیک وجود دارد ، این است که در حکومت دموکراتیک ، نخبگان از طرف مردم انتخاب می شوند و تایید توده مردم یا شهروندان بسیار مهم است . با این حال ما عملا می بینیم که در زمان انتخابات هم اکثر مردم واجد شرایط رای دادن در انتخابات شرکت نمی کنند . بنا به دلایلی مختلف بعضی معتقدند خواسته های شان از طریق احزاب و انتخابات تامین نمی شود و به سمت گروه های موردی گرایش پیدا می کنند . این گروه ها و جنبش های موردی شامل گروه های صلح و زیست محیطی هستند که چون این اعتقاد وجود دارد که در احزاب ، به مرور زمان تصمیم گیری در اختیار گروهی اقلیت قرار می گیرد و بسیاری از افراد عضو حزب نقشی نخواهند داشت .
*در این جنبش های جدید حالت دموکراتیک بودن حاکم است ؟
افراد بخشی از خواسته های خود را به وسیله نهادهای پارلمانی مطرح می کنند و بخشی از طریق بوروکراسی . از طریق تظاهرات و رسانه های جمعی و موسسات غیر دولتی و نهادهای منفی هم بخش های دیگری از خواسته های خود به سیاست نقش دارند . یعنی اگر یک بخش در کارش کوتاهی کند ، نهادهای جایگزین وجود دارد و افراد از راه آنها به خواسته های خود می رسند .
*اگر در حکومت دموکراتیک هم حکومت نخبگان در حقیقت تحقق می یابد ، چرا مدل های دیگر به میان آمده و مطرح شده است ؟
در بسیاری از موارد نخبه گرایی را در چارچوب سیستم های اقتدارگرایی مطرح می کنند . مثلا فرض کنید در چارچوب حزب کمونیست اتحاد جماهیر شوروی و یا حزب ناسیونال – سوسیالیسم آلمان   (نازی ) ، نخبگان کسانی هستند که از تجارب ، تخصص و وفاداری های خاصی برخوردارند و می توانند به سلک نخبگان درآیند . در بحث توسعه سیاسی ، معمولا با شرایط عام گرایانه سروکار داریم و نه شرایط خاص گرایانه . برای مثال انتخاب یک کارمند بر اساس اطلاعات ، تجارب و تخصص مطابق شرایط عام گرایانه استخدام است و این شرایط بدون لحاظ کردن جنس ، سن و مذهب می باشد ، اما اگر سن ، مذهب و جنس هم در نظر گرفته بشود ، به جنبه های خاص گرایانه مواجه هستیم . این وضعیت در جوامع اقتدارگرا مشاهده می شود . البته در عمل در حکومت های کثرت گرا و دموکراتیک هم ما متوجه می شویم که گرایش به نخبه گرایی وجود دارد و در عمل تصمیماتی که اتخاذ می شود ، نمی تواند با خواسته های نخبگان مغایرت داشته باشد ، ولی در حکومت دموکراتیک ، غلظت توجه به جنس ، مذهب و وفاداری های قبیله ای کمتر است .
*در مدل پوپولیستی چه مباحثی به طور عمده تاکید قرار می گیرد ؟
مدل پوپولیستی ، مدل عوام گرایی یا مردم گرایانه است . پوپولیست ها معتقدند که مردم از ویژگی هایی برخوردارند که می توانند قضاوت سیاسی هوشمندانه داشته باشند و همه مردم هم نسبت به مسائل سیاسی علاقه مندند . به نظر من ، حرکت پوپولیستی در کشورهای توسعه یافته در شرایطی اتفاق می افتد که بحرانی رخ بدهد . مثلا در دهه 1950 جنبش مک کارتیسم در آمریکا روی می دهد . نهضتی که از شهرهای کوچک آمریکا شروع می شود و در مقابل توسعه تراست ها و کارتل ها و نفوذ کمونیسم قرار می گیرد . بنابراین این حرکت مردمی یا مردم گرایانه در آمریکا هم به عنوان کشوری که بیشتر در چارچوب کثرت گرایی تعریف می شود ، به وجود می آید ، اما پوپولیسم در کشورهای در حال توسعه به عنوان یک جریان طبیعی زندگی تلقی می شود ، آن هم به هر شکل ، یک نوع بحران است . چون در این نوع کشورها مردم تصور می کنند که دارای نقش هستند ، ولی در عمل ساختار حکومتی به گونه ای است که مردم را در قدرت سهیم نمی کند ، سیستم از تنوع ساختاری برخوردار نیست و سیستم های فرعی مثل احزاب از استقلال نسبی برخوردار نیستند . معمولا سیستم های تجهیزی گرایش به پوپولیسم دارند ، چرا که نظام هایی که وارد پروسه ملت سازی و دولت سازی می شوند ، تحت این شرایط مجبورند منابع را تجهیز کنند و به تمرکز قدرت و منابع نیاز دارند . چنین سیستمی با عث می شود که مردم در جهتی حرکت کنند که گروه نخبه حاکم آنها می خواهد . گروهی که مردم را هدایت می کنند ، اعتقادی به اینکه مردم صاحب اراده هستند و خوب و بد را تشخیص می دهند ، ندارند . بنابراین تصمیمات از بالا اتخاذ شده و به اجرا در می آید . با تحلیل سیستمی می توان متوجه شد که مردم در این نوع نظام تا چه حد مردم از کانال های رسمی برای بیان خواسته های خود استفاده می کنند ، می توان نتیجه گیری کرد که وضعیت به چه گونه است . یعنی از این طریق ما می توانیم پی ببریم که تا چه اندازه این خواست ها ، خواست های واقعی مردم است و تا چه اندازه خواست هایی است که به آنها القا می شود .
*چرا ظهور پوپولیسم را معلول بحران می دانید ؟
به طور کلی ، بحرانی که منجر به ظهور پدیده پوپولیسم می شود ، عمدتا بحران هویت است ، چون فرد از خود می پرسد که کیست و در چه مقطعی از تاریخ قرار دارد . حال این بحران ممکن است بر اثر یک مدرنیزاسیون سریع اتفاق افتاده باشد و فرد دچار الیناسیون یا از خودبیگانگی شود و این بیگانگی نسبت به دیگران هم به وجود بیاید .ممکن است بر اثر این بحران ، اتمیزه شدن فرد روی بدهد . به دلیل اینکه فرد تا وقتی که در روستا یا شهر کوچک خود بوده ، در جمع احساس امنیت کرده و وقتی به کلان شهر می آید ، به حواشی پرتاپ می شود و در نتیجه احساس هویت باختگی و ناامنی به او دست می دهد . تحت این شرایط تنها ایدئولوژی است که می تواند به فرد هویتی ببخشد و بتواند او از حالت بهم ریختگی ، آشفتگی و احساس عدم امنیت در امان بماند . پوپولیسم به مقدار زیادی بازدارنده است و جامعه را به سمت کثرت گرایی فرهنگی سوق می دهد .
*بر چه مبنا مدل کثرت گرایی هم توسط سیاست شناسان ارائه شده است ؟
در این جوامع ، گروه های مستقل از دولت وجود دارند و میان حکومت مرکزی و شهروندان میانجی گری و مداخله می کنند ، مانند سازمان های مذهبی و اتحادیه های کارگری و فرض بر این است که در این جوامع ، دولت تنها تصمیم گیرنده جامعه نیست . در چارچوب کلی مدل کثرت گرایی ، دو الگوی کثرت گرایی اجتماعی و کثرت گرایی فرهنگی ارائه شده است . در جوامعی که به لحاظ اجتماعی کثرت گرا هستند ، انواع گروه های داوطلبانه را در خود جای داده اند ، ولی در کثرت گرایی فرهنگی ، پیوند های قداست گونه و ابتدایی بسیار قوی تر از پیوندهای مدنی است و به نظر می رسد که در این جوامع زور و اجبار بیش از مذاکره و چانه زنی حاکم باشد . البته برخی از اندیشمندان هستند که کثرت گرایی را به صورت کثرت گرایی فرقه ای ، لیبرال و افراطی تقسیم بندی می کنند . برخی هم معتقدند که کثرت گرایی در سطح پایین قرار دارد ، در سطح متوسط کثرت گرایی اجتماعی است و در سطح بالا هم کثرت گرایی ساختاری قرار می گیرد . برخی هم کثرت گرایی فرهنگی را در قالب گروه های عرفی مثل قبیله و عشیره و گروه های انجمنی مطرح می کنند . در کثرت گرایی فرقه ای که شبیه کثرت گرایی فرهنگی است ، یک فرقه سعی می کند بر سایر فرقه ها سیطره پیدا کند .
*پیش نیاز شکل گیری کثرت گرایی اجتماعی چیست ؟
در کثرت گرایی اجتماعی تنوع بازیگران ، رقابت های گروهی ، مشارکت نسبتا گسترده ، منابع متعدد قدرت و چرخش نخبگان مشاهد می شود . پیش نیازی که برای کثرت گرایی اجتماعی وجود دارد ، این است که نظام از تنوع ساختاری برخوردار باشد و سیستم های فرعی مثل احزاب استقلال نسبی را دارا باشند . تحت این شرایط کثرت گرایی اجتماعی را می توانیم داشته باشیم . در کثرت گرایی فرهنگی تنوع ساختاری وجود ندارد و زیر سیستم ها از انتقال برخوردار نیستند . منظور از استقلال نسبی این است که نهادهایی مثل احزاب بتوانند خواسته های خودشان را به سیاست تبدیل کنند . در کثرت گرایی فرهنگی ، بیشتر بازی با حاصل جمع صفر است . یعنی گروه های نژادی ، قبیله ای ، عشیره ای و مذهبی گوناگون سعی می کنند پیروزی را نصیب خود کنند . در چنین جامعه ای پیروزی یا باخت نسبی وجود ندارد و یا باید کاملا برنده شد و یا کاملا بازنده بودن رخ می دهد . در کثرت گرایی فرهنگی ، احتمال خشونت و ستیزش بسیار زیاد است ، ولی در کثرت گرایی اجتماعی ، افراد می توانند به صورت مسالمت آمیز و از طریق بحث ، اقناع ، مذاکره و مصالحه مشکلات خودشان را حل و فصل کنند . به عبارت دیگر در کثرت گرایی فرهنگی ، فرد از جنبه خاص فرهنگ محدود عشیره ای و قومیتی خود فراتر نمی رود ، ولی در کثرت گرایی اجتماعی ، فرد می کوشد که خواست های خود را به شکل مسالمت آمیز و در یک فضای مدنی تحقق ببخشد .
*این نوع تقسیم بندی که کثرت گرایی اجتماعی مختص جوامع غربی و کثرت گرایی فرهنگی مختص جوامع غیر غربی است ، قابل پذیرش می باشد ؟
ما به طور ناب نمی توانیم چنین ادعایی را مطرح کنیم . در تئوری گفته می شود که کثرت گرایی اجتماعی متعلق به جوامع توسعه یافته است ، ولی در بسیاری از موارد کسانی که عضویت از نهادهای مختلف را در جوامع غربی مثل ایتالیا ، بریتانیا و آمریکا قبول می کنند ، الزاما میل به تساهل آنها افزایش پیدا نکرده است ، حتی ممکن است کسانی که در جوامع توسعه یافته در گروه های داوطلبانه و خیریه عضویت ندارند ، نسبت به افرادی که در این گروه های عضویت دارند ، از تساهل بیشتری برخوردار باشند . یعنی مفروضاتی که برای کثرت گرایی اجتماعی مطرح شده شدیدا مورد چالش قرار گرفته است و یا اینکه در پلورالیسم اجتماعی اگر گروه ایت یا نخبه احساس کنند ، تصمیماتی می خواهد اتخاذ بشود که علیه منافع آنهاست ، تمام منابع را تجهیز می کنند که آن تصمیم اتخاذ نشود . در مقابل در جوامعی که می گویند پلورالیسم فرهنگی مختص آنها می باشد ، بسیاری از عناصر کثرت گرایی اجتماعی مانند الگوی وبر است که سه نوع اقتدار سنتی ، قانونی و کاریزما را مطرح می کند ، ولی در هیچ جای دنیا این موارد را به صورت ناب نمی بینیم ، بلکه همواره ترکیبی از این عناصر مشاهده می شود .
*می توانیم بگوییم که در جوامع غربی ، شکل کثرت گرایی اجتماعی جنبه غالب دارد و در جوامع شرقی ، کثرت گرایی فرهنگی از برجستگی بیشتری برخوردار است ؟
دقیقا همین است . مفروضاتی که برای کثرت گرایی فرهنگی در نظر می گیریم ، در کشورهای در حال توسعه جنبه غالب دارد و در جوامع توسعه یافته جنبه هایی بیشتر مشاهده می شود که با پلورالیسم اجتماعی شناخته می شوند .
*این باور وجود دارد که عضویت فرد در یک گروه باعث می شود میل به همکاری جمعی در او تقویت شود و تساهل و مدارای بیشتری کسب کند . با مدنظر قرار دادن اینکه شما می گویید تحقیقات نشان داده اند که عضویت لزوما موجب تشویق تساهل در فرد نمی شود ، چه عاملی وجود دارد که آن تساهل را در جوامع غربی تقویت می کند ؟
من تصور می کنم که به مقدار زیادی بستگی به این دارد که فرهنگ سیاسی یک جامعه تا چه حد به این مسائل توجه کند و اینکه تا چه حد فرد در معرض جامعه پذیری سیاسی قرار بگیرد . فرد ممکن است در خانواده تحت تاثیر یک نوع آموزش سیاسی قرار بگیرد ، ولی وقتی وارد مدرسه می شود ، در معرض جامعه پذیری مجدد قرار می گیرد و ممکن است در این حالت در آن الگوهای رفتاری اولیه تجدید نظر صورت بگیرد و یا ممکن است فرد به گروه های همسالان و حزبی بپیوندد که هر یک از این موارد می تواند روند جامعه پذیری خاصی را القا کند .
*آیا پیوستن به گروه های مختلف باعث می شود که فرد رفتارهای دموکراتیک را بیاموزد و این نوع رفتارها را از خود بروز دهد؟
بله ، این حرفی است که تالکوت پارسونز می گوید . او معتقد بود که هر چقدر تعداد عضویت یک فرد در گروه های مختلف بیشتر باشد ، میزان تعصب او کاهش پیدا می کند و بنابراین او می تواند با سعه صدر با مسائل خودش و محیط پیرامونی و دیگران برخورد کند ، اما همانطور که گفتیم مواردی هم مشاهده می شود که افرادی عضویت چنین گروه هایی را نداشته اند و در عین حال از درجه تساهل بالاتری برخوردار بوده اند .
*چه موقع فرد تصمیم می گیرد همکاری های داوطلبانه در قالب گروه های مدنی را بپذیرد ؟
وقتی که تنوع ساختاری در یک سیستم به وجود بیاید ، معمولا در نظام هایی که تنوع ساختاری به وجود آمده و نهادها از استقلال نسبی برخوردار هستند ، امکان اینکه سیستم بتواند نظر گروه های داوطلب را جلب کند ، بسیار زیاد است ، ولی در سیستم های متصلب و غیر منعطف ، فرد تمایل پیدا نمی کند که کارهای داوطلبانه را انجام بدهد و از فعالیت های قومی و قبیله ای فاصله بگیرد .
*در مدل کثرت گرایی اجتماعی ، فرد ترجیح می دهد در قالب های بزرگتر  به فعالیت بپردازد ، فایده بیشتری نصیب او می شود . شکل گیری میل به همکاری های مدنی به چه صورت اتفاق می افتد ؟
این حالت بر می گردد به پروسه ملت سازی و دولت سازی . یعنی در پروسه دولت سازی و ملت سازی است که افراد می کوشند وفاداری های قبیله ای و عشیره ای شان را به یک نهاد بزرگتر منتقل کنند . به نام دولت و وفاداری های قبیله ای به وفاداری های ملی تبدیل می شود ، امنیت محلی و قبیله هم جای خود را به امنیت ملی می دهد و در چنین وضعیتی است که فرد می تواند فضای وسیع تری را در مقابل خودش داشته باشد .
*در جوامع مبتنی بر کثرت گرایی فرهنگی که مشکل تاسیس دولت و چالش دولت سازی به مفهوم مدرنی وجود دارد و جامعه ما نیز از این وضعیت مستثنی نیست ، به چه شکل می توان زمینه لازم را فراهم آورد که افراد اهل تساهل و مدارا باشند و وقتی هم در رده بالاتر قرار می گیرد ، دیدگاه خودشان را به دیگران تحمیل نکنند ؟
بخشی از این مساله به عضویت در نهادهای مختلف بر می گردد و بخشی هم به مقوله فرهنگ مرتبط می شود . اینکه فرد تا چه حد در معرض جامعه پذیری مجدد قرار بگیرد و این جامعه پذیری مجدد او را به سمت مدارای سیاسی هدایت کند . درست است که ما پروسه ملت سازی به شیوه ای که غرب تجربه کرده ، طی نکرده ایم ، اما در طول تاریخ یکپارپگی هایی شکل گرفته است . البته اوضاع ما بدون اشکال نیست ، ولی به نظرم می رسد آنچه که می تواند این وفاداری را بیشتر کند و یکپارپگی کشور را تقویت کند . فقرزدایی ، محرومیت زدایی و مشارکت بیشتر افراد در تصمیم گیری ها می باشد . ما نمی توانیم صرفا با تاکید بر یک عامل ، انتظار داشته باشیم که مشکلات ما حل می شود . در شوروی سابق و کشورهای اروپای شرقی مثل یوگسلاوی و چکسلواکی که ترکیب چند ملیتی داشتند ، ما ملاحظه کردیم به محض اینکه ایدئولوژی مارکسیسم – لنینیسم مورد چالش قرار گرفت ، حرکت های گریز از مرکز رخ داد . چون صرفا با تاکید بر عامل ایدئولوژی نمی توان محرومیت زدایی کرد و وارد پروسه توسعه اقتصادی شد . چون در این صورت با کنار رفتن ایدئولوژی یا رنگ باختن آن یکپارچگی به چالش گرفته می شود و حرکت های گریز از مرکز به وقوع می پیوندد، اما اگر در کنار ایدئولوژی ، سیستم بتواند وارد فرایند توسعه اقتصادی بشود و محرومیت زدایی بکند و امکانات بیشتری برای سیستم های فرعی ایجاد کند ، می تواند بحران یکپارچگی را پشت سر بگذارد .
*در تاریخ معاصر کشور ما در چند مقطع مشاهده می شود که تحرکات گریز از مرکز پیدا شده است . در مجموع این بدیهی هست که با توسعه مناطق پیرامونی ، این تحرکات توسعه پیدا می کند . در اواخر دهه 1320 هم وقتی که علی رزم آرا ، نخست وزیر ایران تشخیص می دهد که فدرالیسم می تواند راه تحقق توسعه ایران باشد ، طرحش با مخالفت شدید سیاستمدارانی همچون دکتر مصدق مواجه می شود . آیا مقوله توسعه با شکل تمرکز گرایانه قابل تحقق است یا نه ؟
به هر صورت اگر یک دولت قوی ، کارآمد و توسعه یافته هم وجود داشته باشد و بخواهد همه مسائل را از مرکز کنترل کند ، این کار مشکلی را حل نخواهد کرد . یعنی ما به یک نوع عدم تمرکز و عمدتا در چارچوب اداری نیاز داریم . مشکل اساسی ما این است که بیش از حد تمرکز اداری داریم و این مشکل خودش را به شکل های اجتماعی و سیاسی نشان می دهد . برای اینکه سیستم اداری پاسخگو نیست ، نارضایتی هم ایجاد می شود و باز خوردهایی هم که به سیستم می دهد ، بازخوردهای منفی است . ما اگر سعی کنیم محرومیت زدایی کنیم و وارد توسعه اقتصادی جدی شویم ، رفاه مردم مناطق مختلف کشور افزایش پیدا می کند . در عین حال باید فرهنگ ملی را تقویت کنیم و از ناسیونالیسم افراطی هم جلوگیری کنیم . من تصورم این است که چون مقدار زیادی گرایش های قوم مدارانه ناشی از محرومیت های اقتصادی است ، این مشکل خودش را به صورت سیاسی نشان می دهد . در ضمن باید اقدامات زیادی انجام می شد تا مردم در سال های دهه 1320 ، خودشان را در توسعه و امنیت ملی سهیم بدانند . گام های لازم در جهت توسعه اقتصادی و توسعه سیاسی برداشته نشد ، ولی در مجموع آن محرومیت های اقتصادی و مسائلی از این قبیل بودکه حرکت گریز از مرکز به وقوع پیوست .
*شما تقویت گرایش ها و رفتارهای همگرایانه را با تحقق توسعه مرتبط می کنید ؟
بله ؛ در جوامعی که پروسه ملت سازی و دولت سازی به صورت طبیعی طی نکرده اند ، باید مکانیسم هایی را به کار گیریم تا وحدت و یکپارچگی حفظ بشود . به نظر من مهمترین این مکانیسم ها ، توسعه اقتصادی است . اگر ما بتوانیم منابع ملی را به نحو عادلانه ای توزیع کنیم ، مقدار بسیار زیادی از نارضایتی ها و حرکت های گریز از مرکز و واگرایانه کاسته می شود . به نظر من اگر محرومیت زدایی اتفاق بیفتد و افراد احساس کنند در تصمیم گیری ها نقش دارند ، تحت آن شرایط مقدار زیادی از این حرکت ها تخفیف پیدا می کند . یعنی احساس کنند دارای قدرت هستند و در سرنوشت مملکت سهیم می باشند .
*گذار از کثرت گرایی فرهنگی به اجتماعی گذار سهل الوصول نیست . با این وجود با چه تمهیداتی می توان این گذار را با موفقیت پشت سر گذاشت ؟
ما اگر بحران های مرتبط با توسعه را به طور نسبی با موفقیت طی کنیم ، به هدف مطلوب نزدیکتر می شویم . این شرایط در حقیقیت به ایجاد تنوع ساختاری و استقلال دادن به زیر سیستم ها قابل تحقق است . اینکه احزاب به عنوان نهادهای میانجی عمل کنند و خواسته ها را به سیاست تبدیل نمایند . البته باید توجه داشت که احزاب و نهادهای صنفی نباید به عنوان ابزار های حاکمیت محسوب شوند .
*در حال حاضر ده ها حزب در کشور فعالیت می کنند . آیا چنین تکثری می تواند مفید باشد و اثر گذاری لازم را در راستای سیاست سازی به انجام برساند ؟
زمانی که تنوع احزاب از یک حد متعارف فراتر می رود ، از تفاوت ها و نگرش های گوناگون و متفاوت در جامعه حکایت می کند . در مرحله اول توسعه ممکن این احزاب و نهادها به صورت قارچ وار سر بر بیاورند ، ولی در مراحل بعدی باید منافع مختلف را کانالیزه کند ، و گرنه به مقدار زیادی توان سیستم را از بین می برند .
*آیا می توان گفت تداوم این نوع تکثر ، کثرت گرایی فرهنگی و خطرات آنها را تعمیق می کند ؟
قطعا اینگونه است . به نظر من اگر این تکثیر از حد متعارفی خارج بشود و ائتلافی هم شکل نگیرد ، مشکلات ما بیشتر خواهد شد .
*چه عواملی موجب اشتراک نظر این گروه های متعدد می شود ؟
باید دیالوگی بین آنها برقرار باشد تا سیاست ها و خواست هایی را که دنبال می کنند ، تجزیه و تحلیل کنند و به جمع بندی کلی و مشترکی برسند ، و گرنه تداوم این وضعیت موجب شکاف و شقاق در جامعه است .
*این عدم دیالوگ را ناشی از چه می دانید ؟
این وضعیت به فرهنگ سیاسی ما مربوط می شود ما ملتی هستیم که علی رغم سابقه طولانی و جنبه های بسیار مثبتی که در رفتارهای فردی ، دیده می شود ، اصولا در رفتار اجتماعی ، همزیستی و گفت و گو مشکل داریم . این مشکل از طریق یک فرایند جامعه پذیری جدید قابل رفع است . این یک مساله تاریخی است ، ولی وضعیت امروز ما نسبت به دیروز تفاوت پیدا کرده و بهبود این وضعیت نیازمند زمان است . با تمرین دموکراسی ، دیالوگ و ارتباط است که می توانیم به جایی برسیم که رقیب را دشمن تصور نکنیم . باید احساس کنیم که رقیب هم باید سهمی از قدرت را داشته باشد و ما بپذیریم که بازی با حاصل جمع صفر ، نتیجه مطلوبی نیست و بر این اساس باید بکوشیم که به سمت کثرت گرایی اجتماعی حرکت کنیم و در ضمن سعی کنیم این نوع کثرت گرایی را بومی کنیم و نواقص آن را که در جوامع غربی مشاهده می شود ، برطرف کنیم .
روزنامه اعتماد ملی ، شنبه 20 اسفند 1384 ، شماره 40 .



ارسال نظر

(بعد از تائید مدیر منتشر خواهد شد)