Loading...

تداوم رويكرد روحاني با حضورترامپ مشكل است

تداوم رويكرد روحاني با حضورترامپ مشكل است


*مركز ترامپ بر طبقه فرودست و متوسط جامعه درکنار تخريب‌ كلينتون تاچه اندازه در نتيجه انتخابات آمريكا دخيل بوده است؟

پيروزي ترامپ را باید بر اساس خلا‌هاي موجود در سياست داخلي وخارجي آمريكا پس ازجنگ سرد بررسي كرد. به‌طوركلي جنگ سرد و نظام دوقطبي به سياست خارجي و ديپلماسي آمريكا در عرصه سياست بين‌الملل معني و مفهوم جدیدی بخشيد. تحت اين شرايط رقابت ميان نظام سرمايه‌داري ليبرال درمقابل سيستم كمونيستي بلوك شرق، اتخاذ بسياري از سياست‌ها و استراتژي‌ها را معنادار مي‌كرد. با فروپاشي نظام كمونيستي و پايان جنگ سرد بسياري از سياست‌ها و الگو‌هاي رفتاري اتخاذ شده ازسوي آمريكا معني و مفهوم خود را از دست دادند تا آنجا كه بسياري از راهبردهاي سياست خارجي آمريكا بي‌معنا شده و كاركردهاي دوران جنگ سرد را از دست دادند. مادلين آلبرايت وزيرامور خارجه بيل كلينتون در اواخر دوره وزارت خود به اين مساله اشاره كرد: «ما در دوران كلينتون هيچ استراتژي و مبناي مشخصي در سياست خارجه‌مان نداشتيم». اما وي به علت و ريشه اين مساله اشاره‌اي نكرد. در حالي‌كه به خوبي مي‌توان دريافت خلا موجود پس از فروپاشي نظام دوقطبي سبب شد آمريكا در آن دوره نتواند از يك استراتژي مشخص بهره‌مند شود.

*به همين خاطر آمريكا طرح حمله به عراق و افغانستان را رقم زد؟

در حقيقت حادثه یازده سپتامبر فرصتي براي آمريكا فراهم كرد تا از منظر سياستمداران اين كشور بتوان مبادرت به سیاستگذاري نوين نمود. زيرا در حالي كه با پايان جنگ سرد، آمريكا از وجود يك دشمن (شوروي و كمونيست) محروم شده بود تحت شرايط نوين و مبارزه با تروريسم توانست تا اندازه‌اي اين خلا را پر كند. بر اين اساس بعد از يازده سپتامبرمبارزه با تروريسم و القاعده محور سياست‌خارجي آمريكا قرارگرفت كه به دنبال آن ناظرحمله به افغانستان و عراق مي‌باشيم. در اين شرايط رهبران آمريكا و برخي ازمتحدان آن (به ويژه بريتانيا) براين تصور بودند كه وارد عصر جديدي شده‌اند و نئوكان‌ها بر اين باور بودند كه اينك مي‌توان نظم نوين جهاني را به ابتكار آمريكا تعريف نمود. به هر حال همان‌طور كه مي‌دانيم نتيجه حمله به افغانستان و عراق ورود به بحران عظيم اقتصادي بود كه بيكاري فزاينده را درآمريكا سبب گرديد. با روي كار آمدن اولين رئيس‌جمهورسياه پوست در آمريكا اين تصور به وجود آمد كه اوباما مي‌تواند فصل جديدي در سياست داخلي و خارجي آمريكا بگشايد؛ غرور آمريكايي‌ها را به آنها بازگرداند و به شكست‌هاي دروني نظام آمريكا پايان دهد، آمريكا را از درون بحران اقتصادي خارج كند تا ايالات متحده بتواند موقعيت شماره يك بودن خود را به دست آورد، ولي از آنجا كه با روي كارآمدن اوباما سطح انتظارآمريكايي‌ها فوق‌العاده رو به افزايش رفت عملا شكافي بين تامين خواسته‌هاي كوتاه و ميان مدت و نيز ايده‌هاي بلندمدت اوباما به وجود آمده، تا آنجا كه بسياري از سرخوردگي‌ها، بيكاري فزاينده، تضعيف طبقه متوسط سفيد پوست و حاشيه نشيني آنها و كاهش سطح درآمد‌ها زمينه را براي روي كارآمدن ترامپ فراهم كرد.

*هیلاری كلينتون از محبوبيت بالايي برخوردار بود، چرا بايد شخصي مانند ترامپ نتيجه انتخابات آمريكا را به نفع خود رقم بزند؟

در انتخابات اخير آمريكا دو اتفاق روي داد. نخست آنكه در كمپ دموكرات‌ها، سندرز وال استريت را زير سوال برد و به نحوي اصلاحات در ساختار سرمايه‌داري را خواستار شد. در واقع براي نخستين بار بود كه در تاريخ آمريكا فردي با رويكرد سوسياليستي سخن مي‌گفت و اين عملا منجر به انشقاق در حزب دموكرات شد. در جبهه جمهوريخواهان كه ترامپ از اين حزب انتخاب شد، رويكردي را اتخاذ كرد كه در بسياري از موارد با سياست‌هاي جمهوريخواهان سنتي در تعارض بود. به همين علت در جبهه جمهوريخواهان نيز شقاق ايجاد و وي را از خود جدا و رسما اعلام كردند ترامپ نبايد كانديدا شود و فرد ديگري بايد از سوي اين حزب كانديدا شود تا آنجا كه حتي سخن از ميت رامني به عنوان كانديداي حزب جمهوريخواه به میان آمد. از سويي با نگاهي به آراي ترامپ به خوبي مي‌توان دريافت افرادي كه به وي راي دادند عمدتا سفيد پوستان، طبقه متوسط رو به پايين و متعلق به شهرهاي كوچك بودند. بدين ترتيب وي با شعارهايي نظير احياي قدرت آمريكا در سطح جهاني و با ايجاد كردن يك ديگری بزرگ تحت عنوان مسلمانان، گروه‌هاي افراطي، مكزيكي تبار‌ها و اسپانيايي تبارها توانست اعتماد افراد زيادي را به خود جلب كند. بنابراين شقاق در حزب ‌دموكرات تا اندازه بسياري در روي كار آمدن ترامپ اثرگذار بود. چراكه در حزب دموكرات با وجود اينكه سندرز از رقابت كنار كشيد اما بسياري هواداران حزب دموكرات ترجيح دادند كه به كلينتون راي ندهند يا چه بسا عده‌اي اصلا به ترامپ راي دادند. يكي از مسائلي كه براي راي‌دهندگان ترامپ اهميت داشت اين بود كه او با برخي از ساختارهای داخلي آمريكا مخالف بود و برخي از اين ساختارها و همچين رسانه‌ها را شديدا مورد حمله قرار داد. از سويي در چنين شرايطي فضاي مجازي (فيس بوك) هم نقش بسيارمهمي در پيروزي ترامپ داشت، زيرا بسياري از اخبار غير واقعي كه منتشر شده بود به افزايش آراي ترامپ كمك كرد.

*برخي از رسانه‌هاي آمريكايي معتقدند كه ترامپ سياست ضد نخبگي را در پيش مي‌گيرد، آيا اين روش همان مسيري نيست كه نيكسون رئيس‌جمهور اسبق ايالات متحده طي كرده بود؟ بروز چنين سياستي در آمريكا چه فضايي پيش روي اين دولت و جامعه آمريكايي قرار مي‌دهد؟

ترامپ خود يك نخبه اقتصادي است. بر اساس همان طبقه بندي نخبگان در جامعه آمريكايي مي‌توان گفت كه ترامپ در گروه و طيف نخبگان اقتصادي قرار دارد. اما در اين ميان اتفاق مهمي كه روي داده جابه‌جايي نخبگان است و نمي‌توان گفت كه اكنون مساله جابه‌جايي رياست‌جمهوري آمريكا از نخبگان به سمت توده‌ها حركت كرده است! به هيچ رو اين طور نيست، افرادي كه مساله انتخابات آمريكا را مطرح مي‌كنند، بر اين اعتقاد بودند كه جابه‌جايي نخبگان از گروهي به گروه ديگر در حال وقوع است. اما آنچه مي‌توان از سياست‌ها و گفتمان ترامپ تلقي كرد اين است كه در حقيقت ما با نوعي جريان ضد روشنفكري درجامعه آمريكا كه در گذشته هم سابقه داشته، مواجه ايم. ترامپ ضد نخبگان فرهنگي و اقتصادي شناخته‌شده‌اي است كه پيش از اين در ساختار ايالات متحده بودند.

*البته منظور از نخبه، آن دسته از نخبگان فرهنگي متمايل به حزب دموكرات مانند دانشجوها و روزنامه‌نگاران است.

قطعا سخنان و شعارهاي ترامپ در تعارض با نخبگان آمريكايي به ويژه روزنامه‌نگاران و دانشجوهاست. چراكه با نگاهي به شعارهاي ترامپ مي‌توان دريافت وي هيچ اشاره‌اي در مبارزات انتخاباتي خود به مسائل زيست‌محيطي نكرده است و اين نقطه مقابل سياست‌هاي اوباما و روساي سابق آمريكا است. ترامپ هيچ دغدغه‌اي درباره مسائل حقوق بشر ندارد و هيچ اشاره‌اي نيز به اين مسائل در مبارزات انتخاباتي خود نداشت. چه بسا در بسياري از موارد از نقض‌حقوق بشر ابايي ندارد. حتي در رابطه با مسلمانان و سياه پوستان برخورد و گفتماني كاملا متضاد با سيستم دارد. زيرا كشوري كه به‌طور كل فلسفه شكل‌گيري آن بر اساس آزادي نژاد، مذهب و اعتقادات بود اكنون با سياست‌هاي ترامپ همه اين باورها زير سوال مي‌رود. اما اگر بخواهم در يك كلام به اين سوال پاسخ بدهم بايد بگويم رويكرد ترامپ سنبل ضد روشنفكري است اما ضد نخبه‌گرايي نيست.

*شعارهاي ناسيوناليستي ترامپ در زمان مبارزات انتخاباتي‌ا‌‌ش موجبات نگراني بسياري از كشورهاي جهان به ويژه اروپا را فراهم كرده است، آيا اين مساله بدين مفهوم است كه ما در آينده با آمريكايي روبه‌رو خواهيم شد كه استراتژي آن در سياست خارجه تهديدي براي جهان و منطقه خواهد بود؟

به‌طور كل انتخاب ترامپ يك فصل جديد در سياست خارجه آمريكا محسوب مي‌شود تا آنجا كه حتي برخي‌ها سخن از وقوع يك انفجار يا زمين‌لرزه به ميان مي‌آورند. اگر برگزيت «طرح خروج بريتانيا از اتحاديه اروپا» نخستين زمين لرزه در جهان غرب محسوب مي‌شود انتخاب ترامپ دومين زمين لرزه در جهان به حساب مي‌آيد. بنابراين تصورم بر اين است كه منطقه، اروپا و به‌طور كل جهان بايد خود را براي يك وضعيت كاملا جديد آماده كنند. سخناني كه درباره احتمال تغيير سياست‌هاي ترامپ به ميان مي‌آيد و مي‌گويند سياست‌هاي ترامپ با آنچه در زمان مبارزات انتخاباتي خود مطرح كرد در آينده متفاوت خواهد بود، اندكي ساده‌لوحانه است. زيرا ممكن است برخي از آن رويكردهاي تند‌ترامپ نسبت به مسائل سياست خارجه در جهان يا حتي مسائل داخلي آمريكا تعديل شود اما اين رويكردها دچار تغيير نخواهد شد. مثلا ترامپ نمي‌تواند بگويد ما مكزيكي‌ها را از آمريكا بيرون نمي‌كنيم چراكه وي بر اين اساس انتخاب شد و آن راي‌دهنده سفيد پوستي كه به ترامپ راي داد در انتظار تحقق شعار ترامپ يعني ديوار كشي ميان مرزهاي مكزيك و آمريكا است. همچنين شهروند آمريكايي تصورش بر اين است كه با خروج مكزيكي‌ها، كارگران آمريكايي مي‌توانند صاحب شغل شوند. بنابراين نمي‌توان گفت اين وعده‌ها تنها در حد شعاراست، زيرا نه تنها رسانه‌ها بلكه حاميان ترامپ خواستار تحقق اين وعده‌ها هستند، حتي عده‌اي از سياه پوستان در اين كشور به دونالد راي دادند، زيرا احساس كردند كه اوباما خواسته آنها را تامين نكرده است. از سويي اگر موج ترامپسيم به اروپا كشيده شود و باعث تقويت و روي كار آمدن احزاب افراطي راست در بلژيك، فرانسه،آلمان و در ساير كشورها شود در اين صورت وقوع اين جريانات موجب تقويت موضع ترامپ در آمريكا و جهان خواهد شد كه مي‌تواند تنش‌هايي را با خود به دنبال داشته‌ باشد.

*برخي‌ها در ايران معتقدند در دوران ترامپ به دليل نگرش ملي‌گرايانه رئيس‌جمهور جديد اين كشور و تمركز او بر مسائل داخلي شكاف موجود ميان آمريكا و اروپا بيشتر خواهد شد. آيا خلا موجود مي‌تواند فرصتي براي ايران در جهت نزديكي بيشتر با غرب و همكاري در مسائل دفع تروريسم، مهاجرت و ا قتصاد باشد؟

ترامپ بارها درباره برجام و مناسبات ديپلماسي خود در جهان به ويژه اروپا آن هم با تاكيد فراوان در مبارزات انتخاباتي خود سخن گفت. گرچه اكنون وي در تلاش است تا تعديلاتي در مواضع خود نسبت به مسائل سياست خارجه و برجام به عمل آورد. اما به هر حال چون يكي از شعارهاي ترامپ در انتخابات در رابطه با برجام بود بي شك موضعگيري‌ها تا آنجا پيش خواهد رفت كه خواهند گفت آزاد كردن اموال بلوكه شده ايران و اعمال تحريم‌هاي جديد نه به خاطر برنامه اتمي بلكه به خاطر موضوعاتي چون حقوق بشر و مسائل تسلیحاتي است و ما از این حیث شاهد رويكردهاي سختگیرانه‌اي از سوي ترامپ باشيم كه عملا موانعی ایجاد مي‌کند. در چنين وضعيتي بانك‌هاي اروپايي به آساني وارد مبادله با ايران نخواهند شد. زيرا آنها در وضعيت فعلي كه اوباما رويكردي متفاوت از ترامپ نسبت به برجام داشت باز هم ترس داشتند كه مبادا همكاري مالي و بانكي شان با تهران مشمول جرايم مالي ايالات متحده شود. به همين دليل ممكن است كشورهاي اروپايي در همكاري اقتصادي با ايران با احتياط‌تر از گذشته عمل كنند و به‌طور كل بعيد به نظر مي‌رسد كه وضعيت همكاري در دوران ترامپ ميان اروپا و ايران آسان باشد.

*قبلا به اين مساله اشاره كرديد كه ايران نيازمند بازانديشي بسيار جدي در سطح جهاني است، تصور می‌کنید امروز تا چه اندازه اين مهم توسط دستگاه ديپلماسي محقق شده و آيا در دوران ترامپ و تغيير شرايط منطقه و تحولات پيش رو در خاورميانه لزوم این بازانديشي را ضروری‌تر نمی‌دانید؟

به هر رو هر دولتي با هر رويكردي نياز دارد كه سياست‌هاي خود را با شرايط دگرگون كننده محيط‌داخلي، منطقه‌اي و بين المللي منطبق سازد. تطبيق به اين مفهوم نيست كه يك دولت در صورت وقوع هر رويدادي وارد سازش و مصالحه شود. بلكه بدين مفهوم است که آن دولت با توجه به منافع و مصلحت ملي خود نسبت به تغييرات جهان رفتار كند. بنابراين چنين رويكردي در رابطه با هر ديپلماسي ضروري است. ايران در دوران دكتر روحاني عملكرد مطلوبي در سياست خارجه داشت. اگرچه در دوران روحاني عملكرد دستگاه ديپلماسي ايران بيشتر به مساله هسته‌اي و برجام معطوف شد اما عملا آثار آن را در مسائل ديگر مانند تغيير نگرش اروپا و جهان نسبت به ايران و استقبال اروپايي‌ها از همكاري‌هاي اقتصادي با تهران مي‌توان مشاهده كرد. بر اين اساس گمان مي‌رود كه ايران بهترين نوع ديپلماسي را در طي اين سه سال اتخاذ كرد كه در نوع خود بي‌نظير بوده و موفقيت‌هاي بسيار زيادي هم كسب كرد. اما اينكه ما بتوانيم به همين شيوه در آينده ادامه دهيم قطعا مشكلات زيادي بر سر راه ديپلماسي ايران به وجود خواهد آورد كه اجازه ادامه چنين روندي را نخواهد داد. در حقيقت بايد دو مرحله را پس از شروع كار ترامپ به عنوان رئيس‌جمهور آمريكا در نظر گرفت. در مرحله نخست كه به آغاز رياست‌جمهوري ترامپ بازمي‌گردد، ما شاهد بروز تنش‌هايي در رابطه با برجام خواهيم بود. مسلما بر سر همان ارتباط نيم بندي كه در چهارچوب مذاكرات هسته‌اي ميان ايران و آمريكا وجود داشت هم موانع بیشتری ایجاد خواهد شد. بنابراين شواهدي مشاهده نمي‌شود براي اينكه ترامپ يك تغيير مسير۱۸۰ درجه‌اي دهد يا بگويد ما همه مسائلمان را با ايران كنار مي‌گذاريم. بلكه برعكس خصومت‌ها و تنش‌ها در دوران ترامپ بيشتر خواهد شد. در آغاز رياست‌جمهوري ترامپ بدون شك تنش‌ها در رابطه با برجام زياد خواهد بود. ايران و اروپايي‌ها نسبت به آن واكنش نشان مي‌دهند. در مراحل بعد از آنجا كه ترامپ يك مدير اقتصادي است، امكان دارد وارد يك سلسله تعاملات يا بده و بستان‌هايي شود. اما باز هم همه چيز به امتياز‌ها بستگي دارد. بنابراين بايد ديد كه ترامپ چقدر در برابر سياست‌هايي كه مي‌خواهد اعمال كند، مي‌تواند امتياز دريافت كند. در صورتي كه وي بتواند امتيازات مورد انتظار خود را از كشورهاي ذي‌نفع در برجام بگيرد در فاز دوم به ويژه در سياست خارجي از سوي ترامپ ناظر تغييراتي حتي نسبت به برجام خواهيم بود.

*ترامپ مي‌گويد كه به جهاني شدن اعتقادي ندارد. آيا آمريكا سعي دارد كه براي جبران اشتباهات و ضعف‌هاي گذشته خود يك سياست انزوا طلبانه را در پيش بگيرد و آيا چنين سياستي منجر به اين نمي‌شود که كشورهاي ديگر در اين رابطه دست برتر را داشته باشند؟

ترامپ اعتقاد دارد كه همه ناكارايي‌ها در صنايع و اشتغال در آمريكا ناشي از جهاني شدن است به همين دليل وي به دنبال سياست ضد جهاني شدن است. در پيش گرفتن چنين سياستي به مفهوم تقويت اقتصاد ملي است و همچنين وي معتقد است اگر قرار است با خريد كالاهاي وارداتي چينی در كشورمان براي آنها اشتغال ايجاد كنيم بايد يك تعرفه سنگين گمركي براي كالاهاي وارداتي چيني در نظر گرفته شود. بنابراين ممكن است در فاز دوم مساله تراز پرداخت‌هاي خارجي ميان آمريكا و شركاي تجاري‌اش به ويژه چين مطرح شود. در فاز دوم به رغم شعارهاي ترامپ در راستاي تقويت ناسيوناليسم اقتصادي شاهد تغييراتي در سياست‌هاي آمريكا خواهيم بود. چراكه ساختار اقتصادي آمريكا در چهارچوب سرمايه‌داري ليبرال و نيز موقعيت عام بر جهان به گونه‌اي است كه نمي‌تواند خود را اسير ناسيوناليسم اقتصادي كند. نيروهاي بسيار قوي در درون سيستم كاپيتاليستي ليبرال وجود دارد كه آمريكا را وادار به حركت به سمت جهاني شدن مي‌كند. اما به هر حال اين مساله در فاز دوم روي مي‌دهد و در فاز اول بدون شك ما شاهد تنش با بسياري از كشورهاي منطقه از جمله عربستان خواهيم بود. اما در فاز دوم ترامپ ناچار است كه براي مردم آمريكا اقداماتي انجام دهد. اين كشور در جهت مبادلات بين المللي خود بايد با اروپا و مكزيك كار كند. بنابراين اين مسائل واقعيت‌هايي است كه در سياست داخلي و خارجي آمريكا وجود دارد. زيرا آمريكا در ۶۶ كشور پايگاه نظامي دارد و تقريبا در ۵۰ كشور نيروهاي حافظ صلح دارد. از اين رو نمي‌تواند يك سياست انزواطلبانه در پيش بگيرد. چراكه سيستم سرمايه‌داري آمريكا به صورت بالقوه چنين اجازه‌اي را به رهبران اين كشور نمي‌دهد كه خود را در يك چهارديواري محدود كنند. بقاي سيستم ليبرال دموكراسي و سرمايه‌داري ايالات متحده در اين است كه مدام در حال بسط و توسعه در گوشه وكنار دنيا باشد. زيرا تنها خريد اسلحه از سوي عربستان براي آمريكا كافي نيست. ايالات متحده معتقد است كه عربستان بايد هزينه‌اي بابت پايگاه‌هاي آمريكايي در اين كشور و همه حمايت‌هاي واشنگتن از رياض به اين كشور پرداخت كند. چراكه با نگاهي به ژاپن به سهولت مي‌توان دريافت يكي از دلايلي كه ژاپن و آلمان پس از جنگ تبديل به ابر قدرت اقتصادي شدند بدين خاطر بود كه هزينه‌هاي نظامي آنها را آمريكا تقبل كرد. اكنون ترامپ مي‌گويد آمريكا در قبال حمايت از امنيت كشورهايي چون ژاپن، كره جنوبي و سايرين ‌بايد هزينه‌هاي مربوطه را از آنها دريافت كند.

*اما به عنوان سوال آخر؛ دوستي ترامپ با پوتين و تعامل اين دو كشور ذي‌نفع در سوريه مي‌تواند تاثيري در بازي ايران در زمين سوريه بگذارد؟

فرض بر اين است كه با روي كار آمدن ترامپ روابط مسكو و واشنگتن نسبت به گذشته بسيار مطلوب خواهد بود. چنانچه امكان دارد كه در اين دو ماهي كه به پايان رياست‌جمهوري اوباما زمان باقي است آمريكا و روسيه به توافق‌هايي درباره سوريه دست يابند. اما به هر حال گمان نمي‌برم كه روابط پوتين و ترامپ تاثيري در رويكرد دو كشور آمريكا و ايران نسبت به يكديگر داشته باشد. چراكه همچنان بر سر بودن اسد اختلافاتي ميان روسيه و كشورهاي اروپايي با آمريكا وجود دارد. از سويي چگونه مي‌شود دو كشوري كه هر يك به دنبال گسترش قدرت خود در جهان هستند بر سر مسائل سوريه و ساير مسائل در منطقه به يك نتيجه مشترك برسند. به همين علت حتي ممكن است در آينده ترامپ با پوتين دچار چالش شود.

روزنامه آرمان امروز /13 آذر 1395

 


ارسال نظر

(بعد از تائید مدیر منتشر خواهد شد)